درباره کارگردان:
روبرتو پازولینی کارگردان ایتالیایی با نگاهی شاعرانه و مینیمالیستی برای فیلم هایی چون طبیعت بی جان و هیچ جای خاصی نیست او در آثارش به زیبایی رنج و سکوت می پردازد و توانسته داستان های انسانی را با عمق عاطفی به تصویر بکشد. پازولینی، نوه کارگردان افسانه ای لوچینو ویسکونتی، هنر خود را از ریشه های قوی سینمایی به ارث برده و روایت های کلاسیک را با رویکردی معاصر بازسازی می کند. در فیلم بازگشتنشان می دهد که چگونه می توان اسطوره ها را از پوسته افسانه ای آنها جدا کرد و به جوهره انسانی و روانی آنها رسید. دیدگاه پازولینی از ادیسه، قهرمانی شکست ناپذیر نیست، بلکه مردی شکسته و زخمی است که پس از دو دهه جنگ و سرگردانی در جستجوی صلح و معنا بازمی گردد. با استفاده از قاب های ساده و نور طبیعی، تصویری واضح و ملموس از بازگشت ویرانگر و آشفته ادیسه ارائه می کند.
بازیگران و نقش ها:
- رالف فاینس مانند اودیسه، پادشاهی که شکسته و گیج از جنگ تروا بازمی گردد.
- ژولیت بینوش مانند پنه لوپه، همسری وفادار که بین امید و ناامیدی گرفتار شده است.
- چارلی پلامر در نقش تله ماکوس، پسری که پدرش را اسطوره می داند اما با حقیقت او روبرو می شود.
- مروان کنزاری به عنوان آنتینوس، رهبر خواستگاران بی رحم پنه لوپه.
- کلودیو سانتاماریا مانند Omaeus، یک دامدار خوک وفادار به اودیسه.
- آنجلا مولینا مانند Eurycleia، دختری که راز اودیسه را کشف می کند.
بررسی کنید
فیلم بازگشت این اقتباس جسورانه از بخش های پایانی ادیسه هومر است. پازولینی عناصر ماوراء طبیعی و اسطوره ای را رها کرده و داستان را به تجربه ای انسانی و ملموس تبدیل کرده است. این رویکرد باعث می شود که مخاطب به جای یک قهرمان افسانه ای، با مرد جنگ زده ای که به خانه برمی گردد همدلی کند. حذف خدایان و هیولاها فضایی برای رفع زخم های روانی و اجتماعی باز می گذارد.
فیلم به جای روایتی تکه تکه از سفرهای دریایی، بر بازگشت اودیسه به خانه و رویارویی او با گذشته تمرکز دارد. این تصمیم هوشمندانه داستان را شخصی تر و احساسی تر می کند. اما همین سادگی گاهی فیلم را بسیار کند و سنگین می کند، به خصوص در قسمت هایی که درگیری های درونی شخصیت ها به تصویر کشیده می شود.
فیلم با استفاده از لوکیشن های طبیعی در یونان و ایتالیا فضایی خاکی و ملموس را خلق کرده است. نور ملایم و رنگ های خاکی فضایی مینیمالیست و شاعرانه به فیلم بخشیده است. خانه ویران شده ادیسه و قصری که خواستگاران آن را اشغال کرده اند، نماد زوال و هرج و مرج است. این فضاها به انتقال احساس ناامیدی و فروپاشی کمک می کند.
رالف فاینس شاهکاری را در نقش اودیسه ارائه می دهد. او مردی است که با جراحات جسمی و روحی از جنگ بازگشته و در هر حرکت خود احساس گناه و شکست می دهد. ژولیت بینوش عمق احساسی شخصیت خود را با سکوت ها و نگاه های معنادار در نقش پنه لوپه به تصویر می کشد. رابطه پیچیده آنها که بین عشق و خشم در نوسان است، قلب فیلم است.
موسیقی ریچل پورتمن با ملودی های آرام و دردناکی فضای فیلم را همراهی می کند. تدوین توسط دیوید چاراپ با سرعتی آهسته بر تردیدها و لحظات تنش شخصیت ها تاکید می کند. این دو عنصر فیلم را به تجربه ای شاعرانه تبدیل کرده است که صبر و تامل می طلبد.
فیلم به جای تمرکز بر نبردهای فیزیکی، به چالش های روحی و خانوادگی می پردازد. تلماخوس، پسر اودیسه، پدری را می بیند که قهرمان نیست، بلکه مردی شکسته است. پنه لوپه نیز بین عشق به شوهرش و نفرت از خیانت ناخواسته او به خانه سرگردان است. این پیچیدگی ها فیلم را به اثری معاصر و مرتبط با زندگی معاصر تبدیل کرده است.
اوبرتو پازولینی اوج فیلم را با بازسازی صحنه معروفی که در آن اودیسه به خواستگارها شلیک می کند، ارائه می دهد. با خشونت کنترل شده و واقع بینانه، این صحنه از کلیشه های اکشن فاصله می گیرد. در عین حال پایان خونین فیلم و قتل خواستگارها مخاطب را در موقعیتی مبهم بین رضایت و وحشت قرار می دهد.
این فیلم در سایت های منتقدان نقدهای متفاوتی دریافت کرده است. برخی از منتقدان آن را اثری شاعرانه و احساسی دانستهاند و برخی دیگر از کندی آن و حذف عناصر اسطورهای انتقاد کردهاند. بازی فاینس و بینوش به عنوان نقطه قوت اصلی فیلم مورد تحسین قرار گرفته است.
این مقالات را نیز بخوانید
ارسال نقد و بررسی