بررسی و تجزیه و تحلیل فیلم های کیف های سیاه هنگامی که یک جاسوسی به یک نبرد زناشویی تبدیل می شود

بررسی و تجزیه و تحلیل فیلم های کیف های سیاه هنگامی که یک جاسوسی به یک نبرد زناشویی تبدیل می شود

استیون سودربرگ یک فیلمساز است که بندرت آرام است. در طی چهار دهه حرفه ای حرفه ای ، او سبک های مختلفی را امتحان کرده است و انواع مختلفی از آثار را انجام داده است که شامل جنایات ، اجتماعی ، داستان های علمی و حتی مستندهای روانشناختی است. سودربرگ کارگردانی است که فرم و ترکیبی از محتوا را به نمایش می گذارد: از اسکار او تا “ترافیک” را برای تولید فیلم های مشتاق خوب مانند “یازده اقیانوس” و در سالهای اخیر آثاری مانند “کیمی” و “حال” بدست آورد. به طور کلی ، او آثار خود را با نام مستعار فیلم می کند و ویرایش می کند ، و این ماشین سازی و ماشین Actistico دارای برخی از جزئیات فیلم های خود است.

در کیف سیاه ، سودربرگ برای سومین بار با فیلمنامه نویس کاربولد ، دیوید پلیس همکاری می کند. نتیجه این هم افزایی فیلمی جذاب و هوشمندانه است که در آن قوانین ژانر جاسوسی با پیچیدگی روابط انسانی مرتبط است. در این فیلم ، سودربرگ با آثار قبلی خود نگرانی مشترکی را ادامه می دهد: امتحان امتحان در محیطی که مبتنی بر دروغ و فریب است. اما آنچه “کیف سیاه” را متمایز می کند این است که در قلب یک داستان مرموز درباره سلاح سایبرنتیک و خیانت های سازمانی ، ما ناگهان با روایتی عاشقانه و انسانی از ازدواج در آستانه فروپاشی روبرو هستیم.

بازیگران کیف های کیف سیاه

مایکل فاسبندر (
کیت بلانشت در نقش کاترین خیابان
صفحه Regé-Jean در نقش سرهنگ جیمز استوکس
نائومی هریس در نقش دکتر زوی واگن
تام بورک (تام بورک) در مورد نقش فردی Smallus
ماریسا ابلا در نقش کلاریسا دوبوز
پیرس بروسنان در نقش آرتور استیگلیتز
گوستاف اسکارگ در نقش فیلیپ میشم

تاریخچه فیلم (هشدار Spoille در اینجا)

در ابتدای فیلم ، نماینده جانباز انگلیس ، جورج وودووس ، در طی یک هفته تأثیر بین همکارانش را مشخص می کند که باعث نشت اطلاعات محرمانه در بدافزارهای کشنده به نام سوروس می شود. این بدافزار قادر به نفوذ به سیستم های هسته ای است و می تواند فاجعه بین المللی ایجاد کند.

مشکل اصلی این است که در بین پنج مظنون ، همسر جورج ، کاترین نیز دیده می شود. این زوج سالهاست که در سازمان امنیت سایبری انگلیس کار می کنند و رابطه ای به ظاهر کامل و قابل اعتماد دارند. اما در یک حرفه ای با اعتماد به نفس مفهومی نسبی ، عمیق ترین پیوندها حتی زیر سوال می رود. جورج ، معروف به نماد وفاداری ، تصمیم می گیرد تحقیقات خود را در سکوت آغاز کند. او یک شام برگزار می کند و همه مظنونان را به خانه خود دعوت می کند. شام با برخی “سرم حقیقت” به طرز ماهرانه ای آغشته می شود. اما این شام آغاز مکاشفه اسرار است که محدودیت بین وفاداری و خیانت را تحریف می کند.

در طول شب ، تنش بین میهمانان به سرعت افزایش می یابد. روابط عاشقانه و مسابقات حرفه ای به سطح و زبانهای باز می رسد. دکتر زوی ، یک روانشناس درون سازمانی ، در تلاش است تا اوضاع را با آرامش اداره کند ، اما همچنین با سرهنگ استوکس در یک رابطه آشفته قرار دارد. فردی Smallus ، قبلاً درخشان اما اکنون معتاد ، با یک روش ناپایدار ، رابطه ناپایدار دارد که به سرعت منجر به خشونت می شود. دعاهای طعنه آمیز و ظاهر مبهم شام را به یک میدان معدن تبدیل می کند. در Apogee of Tension ، معلوم می شود که کاترین یکی از میهمانان خائن را نیز می شناسد. اما آیا چیزی برای پنهان کردن دارد؟ جورج در ظاهری عالی ، هر جنبش را با دقت کنترل می کند. او در تلاش است تا بدون قطع ظاهر یک زندگی مشترک ، حقیقت را کشف کند.

در مرحله بعد ، این فیلم به روایتی از اعتماد ، مراقبت و کنترل تبدیل می شود. جورج به بهانه سفر به زوریخ ، رفتار کاترین را کنترل می کند. از تکنیک های پیشرفته جاسوسی گرفته تا دستکاری روانی ، همه چیز برای پاسخ به یک سؤال اساسی است: آیا همسر وی به همان اندازه که می گوید وفادار است؟

در همین حال ، تماشاگران شاهد رابطه ای هستند که از بیرون کامل به نظر می رسد ، اما در داخل ، دائماً اثبات می شود. تضاد بین ظاهر آرام جورج و اضطراب درونی وی یکی از نقاط قوت شخصیت شخصیت است. او حتی از کمک شوهرش برای جاسوسی استفاده می کند و در عین حال سعی می کند صورت خود را سرد و حساس نگه دارد. در همین زمان ، کاترین بازی های روانشناختی خود را نیز دارد. این می تواند به همان اندازه خطرناک و کنترل شود که دوست دارد و هوشمندانه.

با نزدیک شدن به مهلت ، فشار بر جورج افزایش می یابد. سفرهای گذشته ، سفرهای مشکوک و شواهد ظاهری به تدریج همه چیز را پیچیده تر می کند. جورج ، که حتی در گذشته به پدرش مشکوک بود ، اکنون باید بین مأموریت و احساسات خود انتخاب کند. در یک سکانس برجسته ، او در درمان روانشناختی همسرش با دکتر زوی شرکت می کند و جزئیات مهم را فاش می کند. این جلسه درمانی به صحنه ای برای بحث و گفتگوهای روحی و عاطفی تبدیل می شود. درگیری داخلی ، به جای صحنه های اکشن ، تنش فیلم را ایجاد می کند. عموم مردم هنوز نمی دانند حقیقت چیست و واقعاً یک خائن است. این تردید مداوم فیلم را به لحظه آخر جذاب و غیرقابل پیش بینی نگه می دارد.

سرانجام ، انتشار بزرگ در فضای کلاسیک در آگاتا کریستی رخ می دهد. دنباله ای که با آن تمام رشته های بین المللی تاریخ متحد هستند و راز بزرگ را آشکار می کنند. اما پایان نه تنها در مورد خیانت کار ، بلکه در مورد محدودیت های واقعی وفاداری به ازدواج نیز صحبت می کند. در قلب همه فریب ها ، حقیقت یک رابطه هنوز می تواند نجات باشد. کیف سیاه بیننده را با استفاده از شخصیت پردازی دقیق ، صحنه های مینیمالیستی و موسیقی هوشمند ، بیننده را به تأمل عمیق در مورد اعتماد ، عشق و کنترل دعوت می کند.

مرور

1. “کیف سیاه” ظاهر یک تریلر جاسوسی است ، اما در لایه های پایین ، روایت پیچیده ای از یک ازدواج مدرن را منعکس می کند. جورج و کاترین جاسوسان حرفه ای هستند ، اما سعی می کنند صداقت ازدواج را در دنیای دروغ حفظ کنند. این فیلم مفهوم وفاداری را به چالش می کشد بدون اینکه به صراحت موضعی بگیرد. آیا وفاداری به معنای پنهان کردن اطلاعات نیست؟ یا توانایی عبور از حقایق دردناک؟ سودربرگ با ظرافت سؤالات اخلاقی را در قلب موقعیت های تئاتری قرار می دهد. رابطه این زوج نه تنها با شرایط کار بلکه توسط افراد اطراف آن و فرهنگ سازمانی مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. همه عوامل آینه ای از نگرانی های جورج و کاترین هستند. از سرما و دقیق دکتر زوی گرفته تا فرد عصبی و ناپایدار. هر یک از این شخصیت ها به غنای روایت و رویارویی مفهومی در فیلم کمک می کند.

2. دنباله شام ​​یکی از شاهکارهای روایت در سالهای اخیر است. تنش در این سکانس ، بدون نیاز به سلاح یا آزار و اذیت ، از طریق زبان و ظاهر منتقل می شود. دوربین به آرامی از یک چهره به چهره دیگر حرکت می کند و شخصیت ها را در ذهن ضبط می کند. رویدادهای کوچک ، مانند یک خراش ظریف ، در سطح آرام روابط قرار می گیرند. بازیگران بدون کاهش تأثیر ، دیالوگ ها را با انرژی کنترل شده اجرا می کنند. طنز تلخ و تمایلات جنسی ظریف باعث می شود شام در همان زمان مسخره شود. موسیقی دیوید هولمز ، با ریتم مرموز ، این احساس مضاعف را تشدید می کند. در ظاهر زیبا و مدرن ، ریشه های روانی عمیق جریان می یابد. شام به او نگاه می کند ، اما داستان تازه آغاز می شود.

1. روایت بصری سودربرگ در این فیلم ترکیبی از مینیمالیسم مدرن و بازتاب “فیلم نوآر” است. فریم ها دقیق و خالی از عناصر اضافی هستند ، اما هر شیء در صحنه معنای ضمنی دارد. لنزهای باز و غلظت متغیر حس تعلیق و عدم اطمینان را منتقل می کنند. رنگ های سرد ، طراحی داخلی مینیمالیستی و تن های خاکستری و قهوه ای ، نمایانگر دنیای جاسوسی است ، نه به عنوان یک مکان هیجان انگیز بلکه به عنوان یک فضای شکننده و فشار بالا. دیالوگ ها ، مانند نبرد با شمشیر ، دقیق و کشنده هستند. بیشتر شخصیت ها ضمن پنهان کردن چیزی با یکدیگر صحبت می کنند. این فیلم به جای بستگی به عمل جسمی ، مبتنی بر مبارزات روحی و روحی است. حتی صحنه های آرام نیز تلاطم داخلی را به همراه دارد.

1. نقش مایکل فاسبندر در نقش جورج نمونه ای از “حداکثر با حداقل” است. با کوچکترین حرکت صورت ، بیشتر معانی را منتقل می کند. چهره سرد و کم نمادی از شخصیت است که یاد گرفته است تا احساسات خود را برای زنده ماندن پنهان کند. بعضی اوقات ، فقط با یک دعای مختصر به عنوان “من باید پیراهن خود را تغییر دهم” ، دنیای اضطراب و وسواس شخصی را منتقل می کند. در مقابل ، کیت بلانشت ، در نقش کاترین ، یک بازی کامل را با حضور جذاب و بیان دقیق خود ارائه می دهد. او بر خلاف شوهرش ، از زبان به عنوان ابزاری برای سلطه استفاده می کند و با هر جنبه ای مخاطب را میخکوب می کند. رابطه این دو شبیه به رقص شطرنج است. هر حرکتی به ظاهر ساده ده ها لایه معنی را حمل می کند. بلانشت در صحنه ها به عنوان یک جلسه روان درمانی یا رویارویی نهایی با جورج واقعاً چشمگیر است. ترکیب این دو بازیگر قلب فیلم را تشکیل می دهد.

1. موسیقی دیوید هولمز ، که قبلاً با سه گانه Sodán همکاری کرده بود ، نقش اصلی در کیف سیاه دارد. این موسیقی به صحنه ها حالت معلق و اغوا کننده با یک مؤلفه جزئی و الکترونیک می دهد. آهنگ های مورد استفاده اغلب با هم همپوشانی ، قطع و ملایم. چیزی مانند زیرساخت های ذهنی جاسوسان که دائماً محاسبه می شوند. هولمز ، در صحنه هایی مانند شام زوریخ یا فلاش بک ، تکرار ملودی های ناپایدار باعث بی ثباتی روانی شخصیت ها می شود. همچنین یک سکوت ناگهانی به عنوان یک عنصر موسیقی در فیلم وجود دارد. این سکوت ها بیش از هر صدا هشدار می دهند. موسیقی را نه تنها احساسات بلکه ساختار روایی فیلم را راهنمایی کنید. در حقیقت ، هولمز فیلم را با ترکیب سکوت و سکوت پنهان می کند.

1. یکی از خصوصیات جالب “کیف سیاه” این است که با وجود پیچیدگی ساختاری ، با هیچ داستانهای رمان یا موجودی سازگار نیست. فیلمنامه نویس دیوید پلیس ، از تجربیات گذشته خود در پروژه هایی مانند “مأموریت: غیرممکن” و “کیمی” توانسته است روایتی واقعی و معاصر ایجاد کند. با این حال ، اشارات آشکار به آثار جاسوسی کلاسیک مانند “جاسوسی که در سرما بالا می رود” یا حتی “Whofraid of Virginia Woolf؟” وجود دارد ، اما فیلم کاملاً مستقل است. این استقلال به نفع شما است ، زیرا به شما امکان می دهد سبک و بیان خود را بسازید. این فیلم توسط کلیشه های سینمای اکشن یا به سادگی توسط یک درام روانشناختی اسیر نمی شود. در عوض ، مانند شخصیت های آنها از مرز بین آنها حرکت می کند ، که هیچکدام کاملاً راستگو و دروغگو نیستند. کیسه سیاه با این اصالت ساختاری ، یک جواهر نادر در بین دریاهای بازسازی و عواقب است.

1. سکانس های اصلی فیلم مواردی است که در آنها کمترین حرکت بدنی و بالاترین تبادل ذهنی تولید می شود. اولین سکانس شام ، با نورپردازی گرم و مکالمات زیرزمینی ، مانند یک میدان نبرد ذهنی است. رویارویی کاترین با دکتر زوی در جلسه درمانی نیز یک دوئل گفتگوی کامل است که مخاطبان را به لبه صندلی سوق می دهد. فلاش بک های مسافرتی زوریخ سطوح مختلفی از ویرایش روایت و استفاده از تصاویر دوربین های امنیتی را باز می کنند. حتی یک صحنه به ظاهر بی اهمیت مانند ماهیگیری جورج با استوکس ، با لحن سرد و آرامش بخش ، تهدیدی پنهان دارد. پایان فیلم ، با مکاشفه خائن و گفتگوی نهایی این زوج ، با سادگی آنها بیشترین بار عاطفی است. سودربرگ نشان می دهد که مخاطب هنوز هم می تواند بدون جلوه های ویژه و انفجار هیجان زده شود. این سکانس ها قدرت سینما را که به گفتگو محور است ، به یاد می آورند. سینمایی که در سالهای اخیر فراموش شده است.