حقایقی از غلامرضا تختی; پنجاه و هفتمین سالگرد افسانه جوانمردی

حقایقی از غلامرضا تختی; پنجاه و هفتمین سالگرد افسانه جوانمردی

امروز دوشنبه 26 دی ماه 1403 پنجاه و هفتمین سالگرد درگذشت اسطوره جوانمردی کشتی و ورزش ایران است، اسطوره ای با یک طلا المپیک و دو نقره و 2 طلا و 2 نقره جهان که راز ماندگاری او حمایت از مردم و دستگیری نیازمندان و تعریف جوانمردی و جوانمردی در میدان جنگ و بیرون از تشک کشتی بود. مبارزی که برای مردم زندگی کرد، از سکوهای جهانی و المپیک بالا رفت و سرانجام در سن 37 سالگی در رویدادی که برای همیشه یک راز باقی خواهد ماند، درگذشت. در سال‌های اخیر برخی از همرزمان‌های او که اکثرشان از دنیا رفته‌اند، شروع به تعریف خاطرات تختی کردند، خاطراتی که وقتی می‌گویند شبیه فیلم‌هاست، اما در واقع همه‌شان واقعیت بود نه خیال.

مهندس پرویز عرب یکی از دوستان بسیار صمیمی تختی در گفت و گو با ایسنا با بیان خاطراتی از تختی گفت: همیشه بعد از تمرین کشتی رسم بود که در جایی جمع می شدیم و مهمانی می گرفتیم، معمولا تابستان ها بعد از تمرین به شمیران می رفتیم. حسین عرب که از دوستان بسیار نزدیک تختی بود و از دنیا رفت، جوادزاده که او نیز از دنیا رفت، عبدالکریمی که از دوستان تختی بود. و به عنوان شغل آزاد، روح الله خان قناد که او هم دوست تختی بود و در میدان انقلاب کار داشت، به رستورانی به نام رویال تهران در خیابان جعفر آباد شمیران رفتیم تاکتی به من اشاره کرد و گفت به آن جوانی که کنار ورودی ایستاده است توجه کن ببین به او غذا می دهند یا نه تکثی هم گفت یک دیگ پر از غذا بگیر و به جوان ها بدهی من این کار را کردم و پسر جوان هم خوشحال شد و رفت، اما تختی به من گفت دنبالش برو تا نفهمد خانه شان کجاست. . دنبالش رفتم و پس از طی کوچه های باریک دیدم که به خانه ای رسید که چند پله پایین تر بود و مرد جوان وارد آن خانه شد.

وقتی برگشتم تختی گفت خونه یاد گرفتی گفتم آره. در راه برگشت با ماشین به جلوی در خانه رفتیم و آن خانه را به او نشان دادم. به تختی گفتم برای چه می خواهی، جواب داد که به نظرم آشنا می آید. این موضوع گذشت و هیچکس از نیت تختی خبر نداشت تا اینکه بعد از فوت تختی و در مراسم شب هفت ابن بابویه حضور داشتیم که جمعی از دانشجویان نیز با شعار دادن به آنجا آمدند تا از تختی حمایت کنند و به عزاداری بپردازند. در میان آنها یک طلبه جوان نزد من آمد و گفت مرا می شناسی؟ گفتم نه، این کار را نمی کنم. گفت من همانی هستم که سه سال پیش تو را در رستوران رویال تهران دیدم و برایم غذا خریدی. از آن زمان آقاتختی خرج تحصیل من را می دهد و به فکر من و خانواده ام است! “

خاطراتی از «تختی» که خیالی نیست!

پیشکسوت کشتی ایران درباره خاطره شیرین اولین دیدارش با تختی نیز می گوید: زمانی که تمرینات خود را در دارالفنون شروع کردیم، یک روز مرحوم بیلور که مربی دارالفنون بود، ما را از تمرین باز داشت و به ما گفت که هنوز در تهران سمتی نداری، پس چطور می‌خواهی این کار را انجام دهی؟ اینجا تمرین میکنی؟ اگر می خواهید اینجا تمرین کنید، فقط از ساعت 17 به بعد می توانید به این سالن بیایید زیرا از ساعت 14 تا 17 در دسترس کشتی گیران است. وقتی بلور این را به ما گفت، یک بار دیدم یک مرد خوش تیپ، قدبلند و قدبلند که مورد احترام همه بود، جلو آمد و گفت: آقا بلور چرا نمی گذارید تمرین کنند. آنها نیز از دانش آموزان این مدرسه هستند و حق استفاده از این سالن را دارند. بلور بلافاصله پاسخ داد: اگر بگویید من مخالفتی ندارم و به این ترتیب حاضر شد در آن سالن تمرین کند. بعد از آن متوجه شدم که آن فرد غلامرضا تختی است. تختی را از مدرسه دارالفنون شناختم و همیشه احساس می کردم پشتوانه مهمی دارم. “

عبدالله موحد: تختی به جایی رسید که خودکشی را بهترین کار می دانست

کافی است نابغه عبدالله موحد، پرافتخارترین فریلنسر ایران باشید که 6 سال پیاپی 6 مدال طلای جهان و المپیک را کسب کرد بدون اینکه حتی یک بار از رقبای خود شکست بخورد. جالب اینجاست که محد می گوید تختی تنها کشتی گیر بود که هرگز نتوانستم او را در خاک تکان دهم.

موحد خاطرات جالبی از تختی تعریف می کند. می گوید: به نظر من هیچکس از کشتن تختی خوشحال نشد. فکر می کنم تختی به جایی رسید که فکر می کرد خودکشی بهترین کار است. البته من معتقدم او جرات این کار را داشت. ارزش تختی در بین مردم بسیار بالا بود و بعید می دانم کسی جرات کشتن او را داشته باشد. تختی بسیار خجالتی بود و هرگز نمی خواست به کسی نه بگوید.

حقایقی از غلامرضا تختی; پنجاه و هفتمین سالگرد افسانه جوانمردی

* تختی هر چقدر اصرار کرد حاضر نشدم زودتر از پله های هواپیما پایین بیایم.

مسابقات جهانی تودیدو آمریکا در سال 1966 آخرین میدان تختی بود که با شکست مقابل مدوید و احمد آییک از دور مسابقات حذف شد. در آن مسابقات موفق به کسب مدال طلا شدم. وقتی از مسابقات به تهران برگشتیم، تختی به من گفت به خاطر طلایی که گرفتی زودتر از بقیه از هواپیما پیاده شدی. او خیلی اصرار کرد اما من قبول نکردم و گفتم شما سرپرست تیم هستید و مردم برای دیدن شما به فرودگاه آمده اند. ما به ویژگی های پهلوی اعتقاد داشتیم و به بزرگانی چون تختی احترام می گذاشتیم.

مرحوم محمدمهدی یعقوبی دارنده مدال های نقره و برنز المپیک یکی دیگر از دوستان صمیمی تختی بود که خاطرات بسیاری از مردانگی خود تعریف کرد.

مرحوم یعقوبی 10 سال پیش در گفت وگو با ایسنا درباره تختی می گوید: «تختی شاید از نظر کشتی مانند عباس زندی و عبدالله موحد بود، اما وقتی به جبهه ملی رفت و با مصدق همکاری کرد، شهرت زیادی پیدا کرد. ” او فردی بسیار منصف و صادق بود. این روزها تخت کار نمی کند. او باید 100 سال زودتر به دنیا می آمد. وقتی نه دروغ بود و نه حقه. از اینکه می دید مردم حیله گر و دروغ می گویند ناراحت بود. او در طول 10 سالی که با او زندگی کردم هرگز نماز را ترک نکرد و هرگز مشروب ننوشید. “

راست من و یک تخت در هلسینکی طلا بود

مرحوم ناصر گیوه چی در المپیک 1952 هلسینکی به همراه غلامرضا تختی به مدال نقره دست یافت. او در سال 1391 در گفت وگو با ایسنا خاطراتی از تختی تعریف کرد.

گیوه چی درباره حضور در المپیک هلسینکی با تختی گفت: مسابقات انتخابی المپیک 1952 هلسینکی در سالن سیرک برگزار شد. روس‌ها در آن سالن سیرک برگزار می‌کردند که با رفتن آنها رها شد. در وزن اول محمود ملاقاسمی، وزن دوم یعقوبی، وزن سوم من، وزن چهارم توفیق جهانبخت، وزن پنجم عبدالله مجتبی، وزن ششم غلامرضا تختی، وزن هفتم عباس زندی و وزن هشتم احمد فافادار انتخاب و به المپیک 1952 اعزام شدند. البته زندی در آن سال به دلیل دوستی با تختی وزنی به وزن خود اضافه کرد تا رودرروی یکدیگر قرار نگیرند. زندی و تختی با هم برابر و دوست بودند. در المپیک هلسینکی من و تختی مستحق مدال طلا بودیم اما به آن نرسیدیم. در آن زمان در کشتی تقلب زیاد بود. زندی هم مستحق مدال بود که نگرفت. داوران در کشتی او در حالی که او در حال پین زدن به حریف بود زنگ را چند ثانیه زودتر به صدا درآوردند بنابراین او کشتی را از دست داد و مجبور شد به جای حضور در کشتی فینال برای پنجمین کشتی بگیرد. کسی نبود که از حق ما در آنجا دفاع کند.

حقایقی از غلامرضا تختی; پنجاه و هفتمین سالگرد افسانه جوانمردیحقایقی از غلامرضا تختی; پنجاه و هفتمین سالگرد افسانه جوانمردی

10 سال پیش محمود ملاقاسمی اولین مدال آور کشتی ایران در بازی های المپیک به همراه مرحوم حسین ابراهیمیان (حسین ملاقاسمی) در گفتگویی با ایسنا به بیان خاطرات خود از تختی پرداختند. محمود ملاقاسمی درباره حضورش در کنار تختی در آمریکا گفت: 16 سال با تختی بودم. من سال 50 به تیم ملی رفتم و در سال 51 به تختی رفتم. در مسابقات زیادی مثل ژاپن، رم و هلسینکی با هم بودیم. البته وقتی آمریکا بودیم تخت را معاینه کردند و گفتند باید بستری شود و احساس کردند سرطان دارد. همه آمدیم و فقط او ماند. به من گفتند تو دوستش هستی و من باید کنارش بمانم. روی تخت عمل کردند. من برای دیدن او از محل اقامتم تا نزدیک سازمان ملل پیاده می رفتم. راه درازی بود. هر وقت به دیدنش می رفتم اطرافش خیلی شلوغ بود و ایرانی ها به دیدنش می آمدند. پسری بود که می گفت باید یک تخت به خانه ما بیاید. تختی که خوب شد رفتیم خانه آنها. 80 دلار داشتم و به تخت دادم. گفتم آقای تختی این 80 دلار را به من بدهید، می خواهم یک گرم (گرامافون) بخرم. گفت تو تهران گرام می خرم. به تختی گفتم می خواهم پولم را بخرم اما نداد. من از این موضوع ناراحت شدم و نزدیک بود گریه کنم، اما او یک دفعه خندید و گفت که خانواده آن بچه کوچک چیزی ندارند. من به خانواده شما 80 دلار دادم، پول خودم را هم به آنها دادم.