خنده مادربزرگ در اقیانوس زشتی!

خنده مادربزرگ در اقیانوس زشتی!

این تصویر فریاد می زند برایم داستان بنویس.

ایده آل امروز – امید مافی: کمی دورتر از دربی کپک زده ای که جز زشتی برایمان به ارمغان نمی آورد، یک قاب و یک قاب قلب های خاموش ما را غرق ستاره ها کرد تا جای خالی کلمات فلج را بشوید. تصویر مادربزرگ شیدایی که با لباس آبی روی سکوها شعر می خواند و دست می زد از پایمان بیرون نمی رفت تا با هزار بار نگاه کردن، از نود دقیقه خسته کننده معمول فاصله بگیریم و دربی بی قاب و سطحی را فتح کنیم. با یک قاب قابل توجه مهندس سرخ ها حقیقت را گفته بود.

کاش می توانستیم در سخت ترین روزهای این دنیای پر اضطراب با مهربانی شرمنده یکدیگر باشیم. ای کاش می توانستیم زیبایی محدود یک عکس دیجیتال را قدر بدانیم و رویاهایمان را در این هوای پر از هیچ سازماندهی کنیم. دربی 122 نیز مانند بسیاری از دربی های این سال ها راهروهای بن بست را پیش روی فوتبالدوستانی قرار داد که به اشتباه فکر می کردند با تماشای نبرد میلیاردی می توانند بهار و پاییز را در این اطراف درست کنند.

وسط اقیانوس اضطراب جز جنگ پا و درام اضطراب چیز جدیدی نبود و فوتبال علی اصغری از خاک بلند نشد تا به پای سفره رنگی رسیدیم. روی سکوهای مه آلود پیرزنی زیبا با عصایی که کمانش بود ما را جادو کرد تا باورمان شود که گاهی در امتداد شاخ و شاخ می توان در گلوی نازک ترین مادربزرگ غرق شد تا پونه کوهی و بابونه و این بازی غم انگیز ناشی از گودی است. چنین ستایش پرشور. حالا دربی 122 با تمام فریب ها و جذابیت هایش به یادگار مانده است و آنچه در ذهن جا خوش کرده است تصویر پیرزنی پرنشاط است که احتمالا تا چندی پیش پشت دروازه های بلند آزادی می ماند و اشک می ریخت. وقتی دلش برای دیدن ستاره ها تنگ می شود گونه هایش را خیس کرد.

زنی با موهای سفید و ابروهای سفید و امیدهای سفید که ما را به یاد مادربزرگ هایمان می انداخت و در روزهای گرسنگی لبخندی بر لبانمان می نشاند. گلی به زیبایی او بگشا که لطفش از دل خسته اش شامل حال ما شد. تا اینکه با سوال و چشمای عسلی نزد ما آمد. بیایید سرنوشت را بگیریم و این یقین را پیدا کنیم که تنها صدایی که نیست، تنها عشقی است که در این مصیبت زنده می ماند. پس لطفا هوا را از من بیرون کن نه عشقت!

The post خنده مادربزرگ در اقیانوس زشتی! اولین بار در روزنامه آرمان مزور منتشر شد.