تماشای فیلم ها و سریال های جذاب ترکی اوقات فراغت من را پر کرده بود. من از داستان ها و داستانهای چنین سریال هایی چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که از زندگی ساده و بی نظیر خودم در قلبم راضی نبودم و همیشه خودم را به عنوان یک زن بدبخت و عقب مانده تصور می کردم که گویی تمام خواسته های من در قلب من است. داستان به حدی پیش رفت که …
به گفته روزنامه خراسان ، یک زن 6 ساله که ادعا می کرد یک وضعیت روحی و روانی جدی را به حد افکار احمقانه مانند خودکشی هدایت کرده است ، گفت: “من بیستمین بهار زندگی خود را به کارشناس اجتماعی سپردم توصیه پدر من به دادخواست یک غریبه جوان پاسخ مثبت داد ، و من زندگی خود را با هیچ قلب عاطفی شروع کردم ، اما من او را به عنوان شوهرم و با تمام زندگی خود می شناختم. آرزوهای ما در خانه و در اردبیل به گونه ای ادامه یافت که من نه روابط عاطفی سرد را تجربه کردم و نه او را دوست داشتم!
به طور خلاصه ، شوهرم به دنبال خوشبختی و خوشبختی من در خارج از خانه بود و من سعی می کردم خانه او را راحت کنم. در همین زمینه بود که تولد دخترم زندگی من را به زندگی من داد و به آرامی عشق شوهرم به شدت از قلب من نفوذ کرد. حالا من مشتاق تر بودم که این زندگی را با دخترم ادامه دهم و شوهرم ساعات بیشتری برای ساختن هر دو کاخ در قلب یکدیگر کار می کرد. از طرف دیگر ، با اوقات فراغت بیشتر ، من با فیلم ها و سریال های جذاب ترکی سرگرم شدم و روی ماهواره نشسته بودم ، اما نفهمیدم که داستان ها و داستانهای این فیلم ها بر روح و روح من تأثیر می گذارد. انگار من از زندگی خودم در گوشه قلبم راضی نبودم. من خودم را با قهرمانان این سریال مقایسه کردم و با پشیمانی از زندگی رویایی ، شوهرم را به خاطر همه بدبختی هایم مقصر دانستم. در حقیقت ، من وقتی کاخم فرو ریخت ، عقب مانده بودم و مجبور شدم غذا بخورم و سعی کنم زندگی کنم. بنابراین من به تدریج اختلافات و دعوا ها را گسترش دادم و هر روز به بهانه های مختلف از خانه خارج می شدم. به نظر می رسید که تاریخ استفاده از این زندگی مشترک به پایان می رسد و من دائماً از شوهرم دور می شدم. داستانهای رویایی سریال های ماهواره ای افکار من را فتح کرده بود ، و من مانند بازیگران آن فیلم ها از هیچ چیز غیر از زندگی راضی نبودم! سرانجام ، دعواهای خانوادگی ما به این نکته رسید که من طلاق خواسته ام و وقتی پدرم درگذشت و زندگی مادرم را پرداخت کرده بود از توراج جدا شدم. در این شرایط ، به امید زندگی بهتر ، من به پیشنهاد یکی از دوستانم برای ایجاد یک زندگی مرفه برای خودم به مشهاد رفتم! طولی نکشید که خودم متوجه شدم ، اما راه دیگری ندارم زیرا توراج با یک زن دیگر ازدواج کرده بود و من به سختی زندگی و دخترم را تأمین می کردم. در این روزها بود که با مردی در فضای مجازی آشنا شدم و بعد از مدتی با پیام کوتاه و خیابانی موقتاً ازدواج کردم ، فقط سعی کردم از شر این شرایط تلخ خلاص شوم!
اکنون پنج سال می گذرد و من زندگی و آینده دخترم را به دلیل اشتباهات خودم نابود کردم زیرا او همیشه در حاشیه مردی بود که تنها سایه او روی سر من بود و هرگز احساس محبت پدر را حس نمی کردم. او تمام تلخی را تحمل کرد و دم نمی گرفت. چند بار افکار احمقانه مانند خودکشی ، اما فقط به دلیل آینده دخترم ، من تمایلی به یافتن راهی برای یافتن زندگی نداشتم ، اما آرزو می کنم …
کارشناسان حلقه کار اجتماعی با استفاده از تجربیات ارزشمند سرهنگ محمدولیان (رئیس پلیس نجفی) برای آزادی این زن از شرایط روانی و روانی ، اقدامات روانشناختی را آغاز کردند و دخترش نیز توسط مشاوران پلیس پشتیبانی شد.
داستان واقعی با همکاری پلیس خراسان رازاوی
ارسال نقد و بررسی