دیشب در ساحل ترمور (آخرین شب در ساحل ترمور)، اثر میگل سانتیاگو (Mikel Santiago) هم اکنون در قالب سریالی به کارگردانی اوریول پائولو (اوریول پائولو) در نتفلیکس نمایش داده می شود و مخاطبان خود را به دنیایی روانی، پر از عوارض و تعلیق فراطبیعی دعوت می کند.
این سریال یک داستان است. پیتر هارپر (در کتاب) یا الکس (در سریال)، داستان آهنگساز مشهور و موفقی است که پس از طلاق، به منطقهای دورافتاده ساحلی در ایرلند به نام ساحل ترمور پناه میبرد تا آرامش و الهام از دست رفته را به دست آورد. اما در این مکان زیبا و آرام، حادثه ای او را به دنیایی از توهمات، رویاهای نبوی و ترس های اجتناب ناپذیری می کشاند که مرزهای بین واقعیت و خیال را محو می کند.
شروعی متفاوت و پر از تعلیق در سواحل ایرلند
“شب گذشته در ساحل ترمور” داستان با شروعی قوی و صحنه هایی پر از سکوت و انتظار در فضایی طوفانی آغاز می شود. فضای سریال با تصاویری دقیق از ساحلی تاریک و متروک، بلافاصله احساس ناامنی و تنهایی را در بیننده القا می کند. الکس، آهنگساز با استعداد در زمینه موسیقی فیلم، در این مکان متروک اقامت می کند تا از چالش های زندگی شهری دور شود و نوعی آرامش پیدا کند. اما کم کم این انزوا تبدیل به یک کابوس می شود که الکس را دچار پیچیده ترین کابوس های خود می کند. با همه سادگی های اولیه، زندگی او وارد مرحله جدیدی از پیچیدگی ها می شود که سپس به یک بحران وجودی تبدیل می شود.
شخصیت اصلی؛ از دست دادن الهام و مواجهه با بحران هویت
یکی از نکات قابل توجه داستان، بحران هویت و از دست دادن الهام در زندگی شخصیت اصلی است. الکس نه تنها با چالش های معمول زندگی پس از طلاق مواجه می شود، بلکه دچار بحران حرفه ای و هنری نیز می شود. احساس درماندگی و بی هدفی شما را به نوعی احاطه کرده است و این پوچی نیاز شما به الهام و آرامش را تشدید می کند. در واقع انگیزه اصلی الکس برای آمدن به این مکان دورافتاده، یافتن آرامش و الهام برای آهنگسازی است، اما حادثه ای که در این مکان برای او اتفاق می افتد، تمام نقشه های او را تغییر می دهد و او را در دنیایی از توهم فرو می برد.
این توهمات پس از اصابت صاعقه به او در یکی از شب های طوفانی آغاز می شود. برخورد صاعقه نه تنها باعث آسیب جسمی او می شود، بلکه علائمی ایجاد می کند که مرز بین واقعیت و توهم را محو می کند. الکس که در ابتدا با این تصاویر گیج شده است، به تدریج متوجه می شود که این توهمات و رویاها ممکن است پیش بینی آینده باشد.
ملاقات با همسایگان و روابط پیچیده
در دنیای تاریک و منزوی که الکس در آن زندگی می کند، همسایگانش، یعنی شیر (ویلی تولدو) و ماریا (پیلار کاسترو)، زوج خوب و عجیبی که در همسایگی آنها زندگی می کنند. این دو نفر تنها افراد نزدیکی هستند که الکس با آنها در ارتباط است و برخوردهای گاه و بیگاه او با آنها تنها نقطه تماس اجتماعی او با دنیای بیرون است. اما به زودی متوجه می شود که توهمات و تصوراتی که از آنها دارد به طرز وحشتناکی خشن و تهدیدکننده است.
الکس بارها در خواب می بیند که یک حادثه وحشتناک برای این دو نفر رخ می دهد و این باعث می شود که در پشت این رویاها به دنبال حقیقت بگردد. آیا این توهمات نشانه آینده است؟ یا شاید شما نوعی بیماری روانی دارید و توانایی تشخیص واقعیت و خیال را از دست داده اید؟ کم کم مرز بین واقعیت و توهم در ذهن الکس به حدی ضعیف می شود که حتی در بیداری نیز احساس ناامنی و ترس از اتفاقات پیش بینی شده را تجربه می کند.
رابطه پیچیده با جودی؛ هشدار برای ترک خانه
در تاریخ سریال، شخصیت. جودی (داستی آن) نیز نقش مهمی در زندگی الکس دارد. او و جودی به عنوان دو نفر که به دنبال صلح هستند، نوعی رابطه “دوستانی با منافع” دارند. این رابطه به آنها کمک می کند تا از وزن مشکلات روانی و تجربیات گذشته خود فرار کنند. جودی که زخم های روانی و گذشته ای تلخ دارد به الکس هشدار می دهد که در شب های طوفانی از خانه بیرون نرود. این اخطار در ابتدا مانند توصیه های بی اهمیت به نظر می رسد، اما خیلی زود به یکی از نکات مهم داستان تبدیل می شود. الکس بارها صدای جودی را می شنود که می گوید: “از خانه بیرون نرو!” این عبارت با وقوع حوادث مختلف در ذهن شما تکرار می شود و به هشداری برای آینده تبدیل می شود.
رابطه جودی و الکس به تدریج عمیق تر می شود و الکس به این باور می رسد که جودی ممکن است تنها کسی باشد که می تواند او را از تاریکی درونی خود رها کند. اما پیچیدگی ها و رازهای جودی و گذشته ای که با خود می آورد کم کم این رابطه را پر از ابهام و تعلیق می کند. سوالی که برای الکس پیش می آید این است: آیا جودی می تواند پشتیبان او در برابر ترس ها و توهماتش باشد یا به نوعی بخشی از رازهای تاریک زندگی اوست؟
ریتم و اتمسفر؛ آهسته اما پر از تنش ذهنی.
“شب گذشته در ساحل ترمور” از نظر فضاسازی و ایجاد حس تعلیق خوب عمل کرده است. کارگردان با استفاده از مناظر تاریک و بکر سواحل ایرلند، محیطی واقع گرایانه و در عین حال مرموز خلق می کند که به داستان عمق و تاثیر بیشتری می بخشد. فضای سریال به گونه ای است که مخاطب را در دنیایی از سکوت و توقع فراوان غرق می کند و این حس انتظار با پیشروی داستان و رخ دادن اتفاقات کم کم به تنش و دلهره تبدیل می شود.
هر قسمت از این سریال با پایانی دلهره آور و پرتنش به پایان می رسد که بیننده را مشتاقانه منتظر ادامه داستان می کند. با این حال سرعت پایین داستان و تکرار صحنه ها و تصاویر واهی گاهی از نقاط ضعف سریال به حساب می آید. اما شاید بتوان این کندی و تکرار را بازتابی از سردرگمی و آشفتگی ذهنی الکس دانست. او که بین واقعیت و توهم گیر افتاده است، با هر تکرار این رویاها، عمیقتر و عمیقتر در دنیای تاریک و اسرارآمیزی که در آن زندگی میکند فرو میرود.
روانشناسی شخصیت و فضای گوتیک ساحل ترمور.
در کنار جلوه های بصری و فضاسازی، بخش قابل توجهی از جذابیت سریال ناشی از روانشناسی شخصیت ها و تعاملات پیچیده بین آنهاست. شخصیت الکس به خوبی به عنوان فردی به تصویر کشیده شده است که با از دست دادن الهام دست و پنجه نرم می کند و با بحران های شخصی و هنری مواجه می شود و بیننده را به دنیای تاریک و گوتیک ذهنش می برد. علاوه بر این، شخصیتهای جودی و زوج همسایه، هر کدام با گذشته و رازهای خاص خود، به شیوهای طبیعی و واقعی برخورد میکنند و تعاملات پیچیدهای با الکس دارند.
نتیجه گیری؛ تریلر هیجان انگیز برای طرفداران ژانر روانشناسی.
«آخرین شب در ساحل لرزه» ترکیبی هنری از تعلیق روانی و احساس ترس و تنهایی مناسب برای علاقه مندان به ژانرهایی مانند استیون کینگ (استیون کینگ) و آلفرد هیچکاک (آلفرد هیچکاک) مناسب است. این سریال با استفاده از فضاسازی دقیق و روانشناسی شخصیت ها، بینندگان را در دنیایی تاریک و گیج کننده غوطه ور می کند و آنها را به ادامه تماشای سریال با پایان های پر تنش هر قسمت ترغیب می کند. اگرچه سرعت پایین و تکرار برخی صحنه ها ممکن است برای برخی از بینندگان خسته کننده باشد، اما “شب گذشته در ساحل ترمور” با داستان جذاب و ساختار منحصربهفردش، تجربهای بر خلاف تجربه یک تریلر روانشناختی ارائه میکند که میتواند برای مدت طولانی در ذهن مخاطب بماند.
ارسال نقد و بررسی