جوجو مویز، روزنامه نگار و نویسنده پرکار انگلیسی، با رمان های عاشقانه خود به موفقیت چشمگیری در بازار کتاب دست یافته است. او یکی از معدود نویسندگانی است که دو بار برنده جایزه رمان عاشقانه سال انجمن رمان نویسان شده است و رمان های او به بیست و هشت زبان زنده دنیا ترجمه شده است. یکی از دلایل اصلی محبوبیت آن را می توان در احساسات عمیق خطوط ذکر کرد، زیرا کل مسیر زندگی شخصیت ها از نظر احساسی لمس کننده و به یاد ماندنی است. کتاب فوقالعاده و پرطرفدار «رها در باد» نوشته مویز، با تمرکز بر شخصیتهای زن، دو داستان در گذشته و آینده را به صورت موازی روایت میکند.
بیوگرافی جوجو مویز
پائولین سارا جو مویس، معروف به جوجو مویس، رماننویس و روزنامهنگار، در 4 آگوست 1969 در Maidenstown انگلستان به دنیا آمد و در لندن بزرگ شد. زمانی که مویس در دانشگاه رویال هالووی لندن در مقطع کارشناسی تحصیل می کرد، برای دو نشریه خبری کار می کرد. در سال 1992، او یک بورس تحصیلی تحت حمایت The Independent برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در روزنامه نگاری در دانشگاه سیتی دریافت کرد و به مدت 10 سال در ایندیپندنت کار کرد، به جز در سال 1994 که برای ساندی مورنینگ پست به هنگ کنگ نقل مکان کرد.
مویز در سال 2002، زمانی که اولین کتابش، پناهگاه از باران، منتشر شد، به یک رمان نویس تمام وقت تبدیل شد. رمان های او تاکنون به چهل و شش زبان ترجمه شده است، در دوازده کشور رتبه اول را کسب کرده و بیش از سی و هشت میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته است. او دو بار برنده جایزه رمان سال انجمن رماننویسان عاشقانه شده است. 2011 برای کتاب آخرین عشق نامه و 2003 برای کتاب چپ در باد. رمان من پیش از تو در سال 2012 نامزد بهترین کتاب سال در جوایز گلکسی بوک بریتانیا شد و در یک فیلم بزرگ با بازی سم کلافلین و امیلیا کلارک اقتباس شده است.
بسیاری از طرفداران او در سراسر جهان، کتابهای او را به دلیل ترکیبی از طنز، عاشقانه، و درام و همچنین شخصیتهای مرتبط دوست دارند. مویس اکنون با همسر و سه فرزندش در مزرعهای در زعفران والدن زندگی میکند، جایی که وقتی نمینویسد از بیرون از خانه لذت میبرد.
در ادامه این مطلب به اختصار به معرفی کتاب معروف «تکیه در باد» می پردازیم که خواندن آن را به دوستداران رمان های خارجی توصیه می کنیم.
نقد کتاب رها شده در باد
کتاب «رها در باد» ابتدا در انگلستان با عنوان «میوه خارجی» و سپس در آمریکا با نام انگلیسی «Windfallen» منتشر شد و این اثر از جوجو مویز با ترجمه فرشته ایرانلی در ایران منتشر شد. جوجو مویز در نوشتن رمان های تاریخی و داستان های دوگانه، یکی در گذشته و دیگری در آینده بسیار ماهر است. این اثر در سال 2004 برنده جایزه کتاب سال انجمن رماننویسان رمانتیک (RNA) شد.
داستان کتاب «چاپ در باد» در دو زمان متفاوت دهه 50 و اوایل دهه 2000 در شهر مرهم می گذرد و داستان دو عشق را روایت می کند که پنجاه سال از هم فاصله دارند؛ این دو عشق با هم فاصله دارند. مرهام یک شهر ساحلی در جنوب انگلستان است که در آن زنان مسن و خانواده هایشان زندگی می کنند که تمایلی به مدرن شدن ندارند و وسواس زیادی برای حفظ شهر خود مانند همیشه دارند.
در قسمت اول کتاب که مربوط به دهه 1950 است، با دو دوست به نام های لوتی سویفت و سلیا هولدن آشنا می شویم. زمانی که لندن در جریان جنگ تخلیه می شود، زن جوانی به نام لوتی برای زندگی با خانواده هولدن می آید و پس از پایان جنگ جهانی دوم، دیگر علاقه ای به ماندن در کنار او ندارد زیرا مادرش علاقه زیادی به ماندن با او نشان نمی دهد. او . . او به محل زندگی خود برنگشت و با خانواده هولدن در شهری ساحلی به نام مرهام اقامت کرد و عضوی از خانواده آنها شد.
لوتی و سلیا مانند دو خواهر به هم نزدیک میشوند، اما همه چیز تغییر میکند وقتی گروهی از بوهمیها به خانهای ساحلی به نام آرکادیا نقل مکان میکنند و شهروندان محلی به رفتار آنها مشکوک میشوند. به جز این دو دختر جوان که عاشق آن گروه می شوند، هیچکس از آنها استقبال نمی کند. آنها شروع به ملاقات با تازه واردان می کنند و شیفته سبک زندگی وحشی و عجیب و غریب خود می شوند و آنچه در خانه آنها اتفاق می افتد عواقب غم انگیز و ماندگاری برای همه دارد.
چندین دهه بعد، آرکادیا هاوس تبدیل به یک هتل مجلل می شود که مورد استقبال مردم محلی قرار نمی گیرد و اتفاقاتی از گذشته را به نمایش می گذارد که هیچ کس نمی خواهد با کسی به اشتراک بگذارد.
یک روز اتفاقی می افتد که دوستی لوتی و سلیا و زندگی آنها را برای همیشه تغییر می دهد. داستان به 50 سال بعد می رسد و یک طراح داخلی به نام دیزی با نوزاد تازه متولد شده خود به آرکادیا نقل مکان می کند. شما یک کار نوسازی را برای یک صاحب هتل مستقر در لندن پذیرفته اید. دیزی، 28 ساله، و دختر چهار ماهه اش، زمانی که دوست پسرش، دانیل، تصمیم می گیرد که نمی تواند استرس غیرمنتظره والدین شدن را تحمل کند، به حال خود رها می شوند و ناپدید می شود. وقتی دیزی با زندگی جدید خود به عنوان یک مادر مجرد سازگار می شود و اسرار آرکادیا را کشف می کند، نه تنها به ایجاد تغییراتی در پماد کمک می کند، بلکه سرنوشت خود را نیز در این فرآیند کشف می کند.
آنها زمان بیشتری را در آرکادیا می گذرانند و به زنان بالغ تبدیل می شوند. بازگشت سلیا به مرهام باعث می شود زندگی همه به کلی تغییر کند. وقتی او برای یافتن ثروت او با گای وارد رابطه می شود، رابطه او با خواهرش قطع می شود زیرا گای به لوتی علاقه مند است. قسمت دوم کتاب درباره همین خانواده است که با تاثیرات این عقده عاشقانه و رازهایی که یک نسل پنهان مانده است زندگی می کنند.
تمام شخصیت های اصلی کتاب «چپ در باد» زن هستند و این غنا و عمقی به داستان می دهد که اگر داستان حول محور مردان بچرخد دیده نمی شود. در واقع، اکثر شخصیتهای مرد یک ویژگی و سبک کلیدی دارند که در طول داستان آن را حفظ میکنند. از آنجایی که نویسنده زیاد در مورد آنها صحبت نمی کند، ممکن است پیچیدگی های آنها مانند زنان مورد بررسی قرار نگیرد.
این کتاب در مورد عشق و به خصوص در مورد این است که چگونه می تواند روزمره و در عین حال خارق العاده باشد. در صورتی که حماسه های عشق از دست رفته با پیشینه تاریخی به خوبی نوشته شده باشد.
بخشی از کتاب چپ در باد
خانم هولدن عینکهایش را گرفت و به آرامی روی بینیاش گذاشت، چهرهاش شبیه کسی بود که میخواهد در دریای خروشان شناور بماند، برخلاف همه شواهدی که نشان میدهد در خشکی است. آن روز برای کسانی که با قطار شنبه از خیابان لیورپول آمده بودند تحول بزرگی بود و آنهایی که رنگشان کم بود با اکراه به شهر بازگشتند. آن روزها سطح پیاده رو پر بود از بچه های کوچکی که با عجله گاری های چوبی پر از کیسه را هل می دادند. پشت سرشان، مردان خسته با کتهای تابستانی زیبا، دست در دست همسرانشان، تعطیلات سالانه را با نیم شیلینگ شروع میکردند و خوشحال بودند، یا حداقل نیازی نداشتند که خود کیسههایشان را به محل اقامتشان ببرند.
خانم هولدن گفت: “فردی، برو به ویرجینیا بگو تا یک تکه پارچه پیدا کند.” قدرت چه پسر ماهی، سلیا، عزیزم، خیلی ترسناک به نظر نرس. لاتی عزیزم بلوزتو صاف کن دخترای طبقه بالا عجیبه، نمیخوای با دهن باز و چشمات دوخته بری، نه؟ ما نمی خواهیم آنها فکر کنند که مردم مرهام از پشت کوه بیرون آمدند و با دهان باز آنجا خشک شدند. در طول سالها بازجوییهای سختتر را یاد گرفت. هولدن عینکهایش را گرفت و روی بینیاش گرفت، چهرهاش شبیه کسی بود که میخواهد در دریای مواج شناور بماند، برخلاف همه شواهدی که نشان میدهد در خشکی است.
آن روز برای کسانی که با قطار شنبه از خیابان لیورپول آمده بودند تحول بزرگی بود و آنهایی که رنگشان کم بود با اکراه به شهر بازگشتند. آن روزها سطح پیاده رو پر بود از بچه های کوچکی که با عجله گاری های چوبی پر از کیسه را هل می دادند. پشت سرشان، مردان خسته با کتهای تابستانی زیبا، دست در دست همسرانشان، تعطیلات سالانه را با نیم شیلینگ شروع میکردند و خوشحال بودند، یا حداقل نیازی نداشتند که خود کیسههایشان را به محل اقامتشان ببرند.
کتاب “رها در باد” نوشته جوجو مویز
مقدمه کتاب “رها در باد” نوشته جوجو مویز; داستان سرایی احساسی خاطره انگیز برای اولین بار در بازیگرها پدیدار شد.
ارسال نقد و بررسی