نقد فیلم جهان با من برقص – امان از این بخت پریشان ما | اندلرن

نقد فیلم جهان با من برقص – امان از این بخت پریشان ما | اندلرن

فیلم «جهان با من برقص» برخلاف اسم شورانگیزی که دارد و ظاهر خوش آب و رنگش در باب توصیف زیبایی های زندگی و نکوهش مرگ، درونمایه ای نا امید و خشمگین را نسبت به زندگی در قالب شخصیت اصلی داستانش«جهان» تصویر می کند. «جهان» که بعد از جدایی از همسرش برای زندگی به طبیعت پناه آورده است، متوجه می شود در نتیجه بیماری که دارد تا دو ماه دیگر زنده نخواهد بود. آخرین تولد او بهانه ای می شود تا خانواده و رفقایش به دور هم گردآیند. جهانی که در فیلم تصویر می شود یکسر برداشت «جهان» از واقعیت زندگی است. از دنیای درونش گرفته با حضور گروه موسیقی و طبیعت غمزده و سرد پاییزی که منتظر زمستان است تا دوستان شوخ و شنگ، الکی خوش، عصبی، گناهکار و خشمگین، همگی در همنوازی با «جهان» همچون انبوه عزادارانی اند که لحظه مرگ او را منتظرند. دوستان و خانواده اش متهم اند که او را به طور تمام و کمال درک نکرده اند و او گویی برای انتقام از آنهاست که راهی جز مرگ خویشتن نمی بیند. نگاه به شدت ضد زن حاکم بر داستان تا رفقایش که او آنها را «گاو» خطاب می کند همگی توجیه او برای تنهایی اش قلمداد می شوند. انتخاب مرگ از جانب او زودتر از بیماری اش آغاز شده است. ترک فضای شهر و پناه گرفتن او در دامان طبیعت که یادآور مرگی سابژکتیو است، در نتیجه بیماری صورتی عینی به خود می گیرد. به نظر می رسد مشکل اصلی فیلمنامه در نگاه یک جانبه و افراطی «جهان» به آدم ها و دنیای پیرامونش است. نگاهی که تا پایان داستان و رقص او در جمع دوستانش با مضمون ترانه قدیمی « دیگه عاشق شدن فایده نداره» ادامه می یابد. به نظر می رسد ایراد فیلم نه در بازیهای هنرمندان آن و نه در فیلم برداری و یا سایر عناصر سازنده فیلم باشد بلکه مشکل اصلی در محوریت شخصیتی قربانی منش و خود شیفته «جهان» است. شخصیتی ناراضی و طلبکار که برچسبی از روشنفکری را هم یدک می کشد. اینکه سهم خود او در این عدم درک و دوست داشته شدن چقدر است از دید او و ما پنهان است. به همین خاطر فیلم تنها حکم شکوه و گلایه ای را پیدا می کند که مانند سخنرانی «جهان» در شب تولدش نه تنها اثر خوبی بر جای نمی گذارد بلکه خسته کننده و بی محتوا جلوه می کند.