حقیقتی که باید پنهان می‌ماند؛ روایت قتل آلدو مورو از نگاه قاضی ایمپوسیماتو | بازیگرها

حقیقتی که باید پنهان می‌ماند؛ روایت قتل آلدو مورو از نگاه قاضی ایمپوسیماتو | بازیگرها

در یک صبح بهاری ۱۹۷۸، رم (Rome) در سکوتی سنگین فرو رفته بود. صدای آژیرها و شایعات، خیابان‌های پایتخت ایتالیا را درنوردیدند. نخست‌وزیر سابق و رهبر حزب دموکرات مسیحی، آلدو مورو (Aldo Moro)، در راه پارلمان ربوده شده بود. مردم بهت‌زده بودند، دولت سردرگم و رسانه‌ها هر ساعت چهرهٔ مردی را پخش می‌کردند که اکنون گروگان گروهی چپ‌گرای افراطی به نام «بریگاد سرخ» (Red Brigades) بود. پنجاه‌وپنج روز بعد، پیکر بی‌جان او در صندوق عقب یک خودروی رنو پیدا شد؛ درست در میانهٔ دو ساختمان متعلق به دو حزب رقیب سیاسی.

اما در میان گزارش‌های رسمی، پرسشی در دل جامعه ماند: آیا واقعاً بریگاد سرخ تنها عامل این فاجعه بود؟ یا نیرویی در پسِ پرده تصمیم گرفته بود که مورو باید بمیرد؟ این همان پرسشی است که قاضی برجسته فِردیناندو ایمپوسیماتو (Ferdinando Imposimato) در کتاب خود با عنوان «او باید می‌مُرد» (He Had to Die) به‌دنبال پاسخ آن می‌رود. ایمپوسیماتو، که شخصاً در تحقیقات و روند قضایی این پرونده حضور داشت، روایتی ارائه می‌دهد که از مرزهای حقوقی فراتر می‌رود و به عمق شبکهٔ قدرت، منافع بین‌المللی و بازی‌های پنهان سیاست نفوذ می‌کند.

این کتاب نه صرفاً دربارهٔ یک قتل، بلکه دربارهٔ شکست تمدن در برابر ترس و مصلحت است. نویسنده با شجاعتی بی‌پرده، پرده از ارتباط میان دولت‌ها، سازمان‌های امنیتی و بازیگران خارجی برمی‌دارد و می‌پرسد: در جهانی که حقیقت قربانی منافع می‌شود، عدالت چه معنایی دارد؟

حقیقتی که باید پنهان می‌ماند؛ روایت قتل آلدو مورو از نگاه قاضی ایمپوسیماتو | بازیگرها

۱. آلدو مورو؛ سیاستمداری میان ایمان و اصلاح

آلدو مورو در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی، یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های سیاسی ایتالیا بود. او از بنیان‌گذاران حزب دموکرات مسیحی (Christian Democracy Party) و معمار طرحی موسوم به «مصالحهٔ تاریخی» (Historic Compromise) بود؛ تلاشی برای نزدیک کردن حزب کمونیست ایتالیا (PCI) به جریان دموکراسی مسیحی، با هدف جلوگیری از تفرقهٔ داخلی و ایجاد ثبات ملی.

اما همین ابتکار، دشمنان قدرتمندی برایش ساخت. ایالات متحده و برخی کشورهای عضو ناتو از این نزدیکی بیم داشتند، زیرا می‌ترسیدند ورود کمونیست‌ها به ساختار قدرت در یکی از اعضای اصلی پیمان ناتو، تعادل جنگ سرد را برهم بزند. در داخل ایتالیا نیز بخشی از نخبگان محافظه‌کار و ارتش، مورو را خائن به اصول ضدکمونیستی تلقی کردند.

در این شرایط، مورو چهره‌ای دوگانه یافت: برای برخی، اصلاح‌طلبی شجاع که می‌خواست وحدت ملی بسازد و برای برخی دیگر، خطری بالقوه برای ساختار سنتی قدرت. همین تضاد، او را به هدفی مناسب برای حذف بدل کرد. ایمپوسیماتو در کتاب خود نشان می‌دهد که چگونه تصمیم‌های اخلاقی در سیاست می‌توانند مرگ‌آور باشند، وقتی منافع بین‌المللی در کار باشد.

۲. ربایش؛ لحظه‌ای که حقیقت خاموش شد

در روز ۱۶ مارس ۱۹۷۸، خودروی حامل آلدو مورو و محافظانش در خیابان Via Fani مورد حملهٔ مسلحانه قرار گرفت. پنج محافظ در دم کشته شدند و مورو ربوده شد. بریگاد سرخ مسئولیت را بر عهده گرفت و هدف خود را «محاکمهٔ خلقی نخست‌وزیر سرمایه‌داری» اعلام کرد. اما به‌زودی نشانه‌هایی ظاهر شد که فراتر از یک عملیات تروریستی معمولی بود.

ایمپوسیماتو در تحقیقاتش به تناقض‌های عجیبی اشاره می‌کند: غیبت مأموران امنیتی در منطقه، ناپدید شدن اسناد حساس از دفتر مورو و تماس‌های مشکوک میان اعضای دولت و سفارتخانه‌های خارجی. او نشان می‌دهد که برخی از این نشانه‌ها به ساختارهای امنیتی ایتالیا و شبکهٔ سری موسوم به «گلادیو» (Operation Gladio) مرتبط بود؛ سازمانی شبه‌نظامی که در چارچوب جنگ سرد و تحت هدایت ناتو فعالیت می‌کرد.

این وقایع، تصویری از ایتالیا در دهه‌ای آشفته ارائه می‌دهد؛ کشوری گرفتار در نبرد ایدئولوژی‌ها، که در آن مرز میان تروریسم و سیاست، مبهم شده بود. برای ایمپوسیماتو، ربایش مورو نه فقط عملی جنایی، بلکه اجرای تصمیمی سیاسی بود که هدفش حذف صدایی بود که خواهان گفت‌وگو میان دو قطب متخاصم بود.

۳. پنجاه‌وپنج روز سکوت؛ معامله‌ای میان ترس و قدرت

در مدت پنجاه‌وپنج روزی که مورو در اسارت بود، ایتالیا صحنهٔ بحرانی کم‌سابقه شد. نامه‌های او از زندان، خطاب به خانواده و هم‌حزبی‌هایش، به‌طور منظم منتشر می‌شد. در این نامه‌ها، مورو از دولت می‌خواست که با گروگان‌گیران مذاکره کند، اما دولت با استناد به «اصل عدم تسلیم در برابر تروریسم» (No Negotiation Policy) از این کار سر باز زد.

در ظاهر، تصمیم دولت بر پایهٔ اصول امنیتی بود، اما ایمپوسیماتو معتقد است که ماجرا پیچیده‌تر از این بود. او استدلال می‌کند که در پشت درهای بسته، برخی مقامات به این نتیجه رسیده بودند که بازگشت مورو به سیاست، برای تعادل قدرت خطرناک است. به‌عبارت دیگر، دولت ترجیح داد که او کشته شود تا دوباره به قدرت بازگردد.

این فرضیه، هرچند تلخ و جنجالی، با واقعیت‌های زمانه همخوانی داشت. در سال‌های اوج جنگ سرد، هر تصمیمی در اروپا سایهٔ واشنگتن و مسکو را بر خود داشت. مورو قربانی سیاستی شد که امنیت جهانی را بر عدالت فردی ترجیح می‌داد. نامه‌های او بعدها به یکی از اسناد اخلاقی قرن بیستم بدل شد؛ فریاد مردی که می‌دانست نجات نخواهد یافت، چون حقیقتش برای قدرت خطرناک بود.

۴. مرگ در نقطهٔ میانی؛ نماد یک تناقض تاریخی

پیکر آلدو مورو در هشتم مه ۱۹۷۸ در صندوق عقب یک خودروی رنو قرمز در خیابانی پیدا شد که دقیقاً میان دفتر حزب دموکرات مسیحی و حزب کمونیست قرار داشت. این موقعیت مکانی، خود استعاره‌ای از واقعیت تلخ بود: مورو میان دو قطب سیاست کشته شد، درست در جایی که می‌خواست پلی میانشان بسازد.

ایمپوسیماتو در روایت خود می‌گوید که انتخاب این محل تصادفی نبود. به باور او، طراحان اصلی خواستند مرگ مورو پیامی سیاسی داشته باشد؛ پیامی برای هر کسی که بخواهد در برابر منطق قدرت جهانی، از گفت‌وگو و مصالحه سخن بگوید. به این ترتیب، جسد مورو تبدیل به نشانه‌ای از مرگ آرمان‌های دموکراتیک در دوران جنگ سرد شد.

تحلیل‌گران بعدها این رویداد را نمونه‌ای کلاسیک از «ترور نمادین» (Symbolic Assassination) دانستند؛ قتلی که هدفش حذف یک فرد نیست، بلکه نابودی ایده‌ای است که او نمایندگی می‌کند. ایمپوسیماتو با استناد به تجربهٔ قضایی خود، این مرگ را نه پایان یک پرونده، بلکه آغاز سقوط اخلاق سیاسی در اروپا می‌نامد.

۵. ایمپوسیماتو و شجاعت در برابر فراموشی

فِردیناندو ایمپوسیماتو، قاضی‌ای بود که در دهه‌های بعد از این واقعه، بارها از سوی دستگاه‌های امنیتی و رسانه‌های رسمی تحت فشار قرار گرفت. او نه‌تنها شاهد پرونده بود، بلکه از نزدیک شاهد کارشکنی‌هایی بود که مانع از روشن شدن حقیقت می‌شدند. در کتاب «او باید می‌مُرد»، او به‌جای آن‌که صرفاً گزارشگر باشد، نقش یک وجدان بیدار را ایفا می‌کند.

او به‌روشنی نشان می‌دهد که چگونه در نظام‌های سیاسی پیچیده، حقیقت همیشه در آخرین اولویت قرار می‌گیرد. شهادت او اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا برخلاف بسیاری از مقامات آن زمان، سکوت نکرد. با وجود تهدیدها و تبعیدها، او در پی اثبات این بود که عدالت بدون افشاگری ممکن نیست.

کتاب او نه‌فقط مستند یک قتل، بلکه بیانیه‌ای علیه عادت خطرناک جامعهٔ مدرن است: فراموشی. ایمپوسیماتو هشدار می‌دهد که اگر ملت‌ها حقیقت را به نام مصلحت دفن کنند، دیر یا زود همان مصلحت به سلاحی علیه خودشان بدل خواهد شد. «او باید می‌مُرد» یادآور این است که هر بار تاریخ سکوت می‌کند، عدالت دوباره کشته می‌شود.

۶. ایتالیا در دههٔ سربی؛ زمینهٔ تاریخی و روانی یک ملت

دههٔ ۱۹۷۰ در ایتالیا با عنوان «سال‌های سربی» (Anni di Piombo) شناخته می‌شود؛ دورانی از ترور، انفجار و بی‌اعتمادی عمومی که چپ و راست افراطی هر دو درگیر خشونت بودند. بمب‌گذاری‌های کور، ترورهای سیاسی و درگیری‌های خیابانی چنان فراگیر شد که مرز میان دولت و مخالفانش گاه مبهم می‌نمود.

در چنین فضایی، قتل آلدو مورو تنها یک رویداد نبود، بلکه اوج بحرانی بود که در روان جمعی ایتالیا ریشه داشت. جامعه‌ای که از فساد مزمن و نفوذ مافیا رنج می‌برد، دیگر به نهادهای رسمی اعتماد نداشت. ایمپوسیماتو در تحلیل خود این بحران را به «تئوری سیستم بسته» (Closed System Theory) نسبت می‌دهد؛ سیستمی که در آن قدرت، هرگونه اصلاح درونی را تهدیدی تلقی می‌کند و در نتیجه خود را از واقعیت جدا می‌سازد.

به باور او، مورو قربانی همین سیستم بسته بود؛ سیستمی که ترجیح داد دشمنی خیالی را در بیرون بجوید تا از تغییر در درون بترسد. قتل او شکافی روانی در وجدان ملی ایتالیا ایجاد کرد که هنوز هم به‌طور کامل ترمیم نشده است. دههٔ سربی تنها با گلوله به پایان نرسید، بلکه با فرسایش اعتماد اجتماعی تمام شد.

۷. سایهٔ ناتو، سازمان‌های مخفی و نقش بین‌المللی ماجرا

ایمپوسیماتو با دقت نشان می‌دهد که پروندهٔ مورو را نمی‌توان بدون در نظر گرفتن بافت بین‌المللی تحلیل کرد. در اوج جنگ سرد، هر تحول سیاسی در اروپا می‌توانست بازتابی در واشنگتن، مسکو یا بروکسل داشته باشد. او اشاره می‌کند که شبکه‌ای موسوم به «گلادیو» (Operation Gladio) که تحت نظارت ناتو و سرویس‌های اطلاعاتی غرب فعالیت می‌کرد، در کنترل جریان‌های داخلی ایتالیا نقش پنهان داشت.

هدف رسمی گلادیو، مقاومت در برابر نفوذ شوروی بود، اما اسناد بعدی نشان داد که این شبکه در بسیاری از عملیات‌های سیاسی و حتی خشونت‌های داخلی نیز دست داشته است. ایمپوسیماتو معتقد است که گلادیو و هم‌پیمانانش از مصالحهٔ تاریخی مورو بیمناک بودند، زیرا آن را به معنای گشودن درهای قدرت به کمونیست‌ها می‌دیدند.

از منظر ژئوپلیتیکی، مرگ مورو به تثبیت نظم مطلوب بلوک غرب منجر شد. دولت ایتالیا در مسیر وابستگی امنیتی باقی ماند، حزب کمونیست تضعیف شد و پیام روشنی به سایر کشورهای اروپایی فرستاده شد: همکاری ایدئولوژیک با دشمن خط قرمز است. این بُعد بین‌المللی کتاب ایمپوسیماتو را از روایت صرفاً داخلی به تحلیلی ساختاری از رابطهٔ میان سیاست و امپراتوری اطلاعات بدل می‌کند.

۸. رسانه‌ها، حافظه و جنگ روایت‌ها

پس از مرگ مورو، رسانه‌های ایتالیایی و غربی نقش مهمی در شکل‌دهی به برداشت عمومی ایفا کردند. دولت با استفاده از تاکتیک‌های مدیریت افکار عمومی (Public Opinion Management) کوشید تصویری کنترل‌شده از ماجرا ارائه دهد: مورو قربانی تروریسم شد، و دولت قاطعانه در برابر آن ایستاد. اما ایمپوسیماتو می‌گوید که این روایت رسمی، همان «حقیقت گزینشی» (Selective Truth) است که با حذف جزئیات inconvenient ساخته می‌شود.

کتاب «او باید می‌مُرد» تلاش می‌کند حافظهٔ جمعی را از زیر این لایهٔ ضخیم تبلیغات بیرون بکشد. او نشان می‌دهد که رسانه‌ها چطور از ابزارهای زبان، تصویر و تکرار برای نهادینه کردن فراموشی استفاده کردند. مرگ مورو به‌جای آنکه زنگ بیدارباش برای اصلاح ساختار قدرت باشد، به الگویی از سکوت تبدیل شد.

در سطحی عمیق‌تر، این بخش از روایت ایمپوسیماتو بحثی دربارهٔ اخلاق اطلاع‌رسانی است: آیا روزنامه‌نگاری در برابر دولت‌ها باید بی‌طرف بماند یا مسئول حقیقت؟ پاسخ او روشن است؛ هر رسانه‌ای که دروغ را بازتولید کند، بخشی از دستگاه سرکوب می‌شود. درسی که از این پرونده می‌توان گرفت، همین است: در سیاست مدرن، کنترل روایت گاهی از کنترل گلوله خطرناک‌تر است.

۹. کتاب «او باید می‌مُرد»؛ ساختار، لحن و تأثیر

کتاب ایمپوسیماتو از نظر ساختار شبیه ترکیبی از گزارش حقوقی و روایت مستند تاریخی است. نویسنده با زبانی صریح و دقیق، اما عاری از هیجان‌زدگی، مسیر تحقیقات خود را بازسازی می‌کند. او از شواهد، گفت‌وگوها و تجربهٔ شخصی‌اش به‌عنوان قاضی استفاده می‌کند تا نشان دهد چگونه زنجیره‌ای از تصمیم‌ها و سکوت‌ها منجر به مرگ مورو شد.

ترجمهٔ فارسی کتاب توسط «هاله ناظمی» تلاش کرده است این لحن مستند و صادق را حفظ کند. برگردان او زبانی متین و درعین‌حال قابل‌فهم دارد و توانسته پیچیدگی سیاسی متن را بدون از دست رفتن روح روایت منتقل کند. کتاب از نظر محتوایی سنگین است، اما ناظمی با هوشمندی، جریان روایی را برای خوانندهٔ فارسی‌زبان روان‌تر کرده است.

تأثیر کتاب دو سطح دارد: در سطح شخصی، خواننده با درد انسانی مواجه می‌شود که قربانی تصمیم‌های سرد سیاسی شده است. در سطح اجتماعی، مخاطب درمی‌یابد که عدالت و حقیقت در جهان واقعی، اغلب تابع منافع هستند. همین تضاد، کتاب را از یک پروندهٔ تاریخی به اثری تأمل‌برانگیز دربارهٔ ماهیت قدرت تبدیل می‌کند.

۱۰. میراث آلدو مورو و معنای امروزی عدالت

بیش از چهار دهه پس از قتل مورو، هنوز هم نام او در ایتالیا مترادف با پرسشی اخلاقی است: آیا سیاست می‌تواند اخلاقی باشد؟ برای ایمپوسیماتو، پاسخ در بازنگری نسبت ما با حقیقت نهفته است. او نشان می‌دهد که عدالت صرفاً نتیجهٔ قانون نیست، بلکه نیازمند شجاعت فردی برای ایستادن در برابر روایت رسمی است.

در سال‌های اخیر، اسناد تازه‌ای از آرشیوهای ناتو و دولت ایتالیا منتشر شده که بخشی از ادعاهای ایمپوسیماتو را تأیید می‌کند. اما شاید مهم‌تر از صحت جزئیات، پیامی است که از دل این کتاب بیرون می‌آید: هر جامعه‌ای که به فراموشی عادت کند، در برابر تکرار تاریخ بی‌دفاع می‌شود.

امروز، ماجرای مورو در مدارس و دانشگاه‌های ایتالیا به‌عنوان نمونه‌ای از تعارض میان مصلحت و حقیقت تدریس می‌شود. این خود نشانه‌ای است از قدرت پایداری که یک انسان و یک کتاب می‌توانند در وجدان عمومی ایجاد کنند. «او باید می‌مُرد» نه فقط بازخوانی گذشته، بلکه دعوتی است برای مراقبت از حافظهٔ جمعی در زمانه‌ای که فراموشی آسان‌تر از دانستن است.

جمع‌بندی

ماجرای قتل آلدو مورو، در نگاه ایمپوسیماتو، صرفاً داستان حذف یک سیاستمدار نیست، بلکه افشای ساختار جهانی قدرت است. او نشان می‌دهد که چگونه منافع بین‌المللی، نظام‌های اطلاعاتی و ترس‌های ایدئولوژیک می‌توانند عدالت را به قربانگاه ببرند. این کتاب نه دفاع از مورو، بلکه دفاع از حقیقت است. در جهانی که دروغ‌ها با زبان دیپلماسی تکرار می‌شوند، صدای یک قاضی تنها، یادآور وجدان انسانی است. اثر ایمپوسیماتو مرز میان تاریخ و هشدار را از میان برمی‌دارد و ما را با پرسشی روبه‌رو می‌کند که هنوز زنده است: چند بار دیگر باید انسان‌های درست بمیرند تا قدرت احساس امنیت کند؟ میراث این کتاب، بیدار نگه‌داشتن همین پرسش است؛ پرسشی که هرگز نباید فراموش شود.

❓ سؤالات رایج (FAQ)

۱. چرا کتاب «او باید می‌مُرد» هنوز اهمیت دارد؟
زیرا این کتاب نشان می‌دهد که چگونه قدرت می‌تواند حقیقت را قربانی کند و هنوز هم سازوکارهای مشابه در جهان امروز وجود دارند.

۲. آیا قتل آلدو مورو به‌طور کامل روشن شده است؟
خیر. با وجود ده‌ها تحقیق رسمی، بخش‌هایی از پرونده همچنان مبهم و محرمانه باقی مانده‌اند.

۳. فِردیناندو ایمپوسیماتو چه جایگاهی در تاریخ قضایی ایتالیا دارد؟
او از برجسته‌ترین قضات قرن بیستم بود و بعدها به‌عنوان مدافع حقوق بشر شناخته شد.

۴. ترجمهٔ فارسی کتاب چه ویژگی‌ای دارد؟
برگردان هاله ناظمی به‌دلیل حفظ لحن حقوقی و دقت در مفاهیم سیاسی، ترجمه‌ای خوانا و وفادار به متن اصلی است.

۵. این پرونده چه تأثیری بر سیاست ایتالیا گذاشت؟
قتل مورو باعث شد سیاست داخلی ایتالیا تا سال‌ها به سمت محافظه‌کاری شدیدتر برود و ترس از اصلاح در ساختار قدرت نهادینه شود.

Pistanthrophobia: ترس از اعتماد دوباره؛ وقتی گذشته هنوز فرمان می‌دهد | بازیگرهاPistanthrophobia: ترس از اعتماد دوباره؛ وقتی گذشته هنوز فرمان می‌دهد | بازیگرها

دکتر علیرضا مجیدی

پزشک، نویسنده و بنیان‌گذار وبلاگ «بازیگرها»

دکتر علیرضا مجیدی، نویسنده و بنیان‌گذار وبلاگ «بازیگرها».
با بیش از ۲۰ سال نویسندگی «ترکیبی» مستمر در زمینهٔ پزشکی، فناوری، سینما، کتاب و فرهنگ.
باشد که با هم متفاوت بیاندیشیم!