در دنیایی که موسیقی همیشه زبان انسان برای ابراز احساسات بوده است، حالا صحنه به موجودی سپرده شده که هیچ احساسی ندارد! در هفتههای اخیر، آهنگی به نام “Walk My Walk” در صدر نمودارهای دیجیتال موسیقی کانتری ایالات متحده قرار گرفت. اما خواننده یک شخص واقعی نیست. نامش «Breaking Rust» است، موجودی ساخته شده از داده ها و الگوریتم هایی که نمی خورد، نفس می کشد و نمی فهمد چرا مردم عاشق صدای آن می شوند.
در همین رده بندی، خواننده دیگری به نام «کین واکر» با آهنگ «به من قدم نزن» مقام سوم را به خود اختصاص داد. همچنین محصول شبکه های عصبی و مدل های تولید صدا (AI Voice Generators) است. اکنون، میلیونها شنونده در Spotify به آهنگهای این موجودات مصنوعی گوش میدهند و ناخودآگاه به نرمافزاری گوش میدهند که شبیهسازی احساسات را کامل کرده است.
این فقط یک شوخی تکنولوژیکی نیست. ظهور خوانندگان مصنوعی تار و پود صنعت موسیقی آمریکا را متزلزل کرده است. در حالی که شاعران، موسیقیدانان و آهنگسازان سالها با الهام از زندگی واقعی مینوشتند، اکنون در مییابند که این الهام با ترکیبهای آماری و دادهای جایگزین شده است.
این مقاله بررسی می کند که چرا این پدیده تا این حد محبوب شده است، چه معنایی برای آینده خلاقیت دارد و چگونه می تواند تعریف ما از “انسان” را تغییر دهد.
موسیقی بدون انسان
موفقیت Breaking Rust در گوشه ای از نمودارهای بیلبورد شاهکار کوچکی نیست. این رویداد نماد یک تحول بزرگ فرهنگی است. این خواننده مصنوعی با استفاده از میلیون ها نمونه صوتی، لحن و احساسات انسانی را بازسازی کرده است. الگوریتم تولید متن اشعار را می نویسد و مدل صدا آنها را با لحن خشن و خسته یک خواننده کانتری تفسیر می کند. نتیجه صدایی است که از نظر احساسی واقعی به نظر می رسد، حتی اگر تجربه ای در درون وجود نداشته باشد.
بشر از دوران باستان به دنبال تجسم صدا بوده است. از افسانه های ترانه های پری گرفته تا فناوری سینتی سایزر دهه 80، همیشه رویای ایجاد “صدای غیرانسانی” در هنر وجود داشته است. اما تفاوت امروز این است که آن رویا جایگزین انسان شده است. هوش مصنوعی دیگر یک ابزار نیست، بلکه تبدیل به یک هنرمند شده است و این تغییر مرز قدیمی بین ابزار و خالق را از بین برده است.
چرا مردم این نوع موسیقی را دوست دارند؟
پاسخ ممکن است ساده و وحشتناک باشد: زیرا ما خودمان این کار را انجام دادیم. هوش مصنوعی با یادگیری از کارهای انسان، در واقع ذائقه جمعی ما را به صورت آماری بازتولید می کند. وقتی به آهنگ او گوش می دهیم، در واقع به «میانگین عاطفی جامعه» گوش می دهیم. موسیقی هوش مصنوعی چیزی است که گوش ما می خواهد بشنود، نه چیزی که روح ما به آن نیاز دارد.
با این حال، احساسات شنونده واقعی است. مغز انسان واکنش عاطفی مشابهی را به صداهای شبیه سازی شده نشان می دهد. روانشناسان شناختی این پدیده را “سوگیری اسناد” می نامند: ما قصد و عاطفه را به پدیده های بی جان نسبت می دهیم. بنابراین وقتی صدایی «دلم شکسته» را می خواند، مغز ما دیگر نمی پرسد که از گلو می آید یا از سرور.

موسیقی در آستانه بحران اصالت
موفقیت این خواننده های مصنوعی صنعت موسیقی را با پرسش های جدیدی مواجه کرده است. اگر آهنگی توسط یک الگوریتم نوشته شده و توسط صدای دیجیتال اجرا شود، صاحب آن چه کسی است؟ آیا باید قانونی برای حقوق معنوی خودرو وجود داشته باشد؟
تاثیر این موضوع فراتر از اقتصاد است. «اصالت» در هنر همیشه با تجربه شخصی و رنج انسان پیوند خورده است. اما وقتی احساسات از دادهها ساخته میشود، آیا باز هم میتوان درباره «اصالت» صحبت کرد؟ شاید در آینده صداقت هنری دیگر به معنای تجربه شخصی نباشد، بلکه به معنای دقت آماری در بازآفرینی آن احساس باشد.
نسل جدید سازندگان مصنوعی
در ماههای اخیر، حداقل شش پروژه موسیقی مبتنی بر هوش مصنوعی در نمودارهای رسمی بیلبورد ظاهر شدهاند. نام، چهره و حتی استایل آنها نه برای فریب بلکه برای جذب عموم طراحی شده است. آهنگهایی با عناوین نمادین مانند «روی من قدم نزن» یا «روی من قدم بزن» عمداً از زبان اعتراض و اصالت انسانی استفاده میکنند که باعث محبوبیت آنها شده است.
در واقع، ما در عصری زندگی میکنیم که ماشینها برای معتبر بودن به عبارات انسانی نیاز دارند و انسانها مجبورند دقیقاً، بیامان و بدون احساس مانند ماشینها کار کنند تا دیده شوند. این همزیستی متناقض به زودی به هنجار جدید هنر تبدیل خواهد شد.
زمانی که بتوان احساسات را شبیه سازی کرد
چیزی در ذات موسیقی وجود دارد که منطق نمی تواند آن را توضیح دهد. از اولین سازهای چوبی انسان تا پیچیده ترین اجراهای ارکستر، چیزی که ما را جذب می کند فقط نظم صداها نیست، بلکه حس سرزندگی پشت آنهاست. اکنون هوش مصنوعی توانسته است همان الگوهای احساسات را شبیه سازی کند. شبکههای عصبی میلیونها قطعه موسیقی را تجزیه و تحلیل میکنند تا بفهمند کدام دنباله از نتها احساس غم، امید یا اشتیاق را برمیانگیزد. سپس همان فرمول ها را بدون احساس، اما با دقت ریاضی بازتولید می کنند.
از دیدگاه فلسفه ذهن، این وضعیت نوعی «آگاهی بدون درک» است. ماشین احساسات ندارد، اما می داند که چه الگوهایی در مغز ما ایجاد احساسات می کند. این دانش برای تأثیرگذاری کافی است. نتیجه این است که دیگر نیازی نیست موسیقی برخاسته از تجربه انسانی باشد تا بر مردم تأثیر بگذارد. هنر از «بی حساسیتی آگاهانه» زاده می شود.
آیا شنونده واقعاً اهمیت می دهد؟
مهم ترین سوال این است که آیا ما به عنوان شنونده به واقعی بودن یا نبودن صدایی که می شنویم اهمیت می دهیم؟ بسیاری از کاربران در شبکه های اجتماعی نوشتند که از آهنگ های Breaking Rust لذت برده اند، حتی زمانی که متوجه شدند این خواننده وجود ندارد. این بدان معناست که برای ما “احساس” از منبع خود جدا شده است.
در روانشناسی رسانه به این پدیده می گویندبه آن جدا شدن از منبع می گویند. یعنی زمانی که یک تجربه عاطفی معنایی مستقل از منشا آن دارد. ما برای یک آهنگ غمگین گریه می کنیم، نه به این دلیل که به خواننده اعتماد داریم، بلکه به این دلیل که مغز ما آن الگو را به عنوان غم تعبیر می کند. در نتیجه، مرز بین هنر و مهندسی از درون فرو میریزد.
پایان دوران الهام؟
برای قرن ها، موسیقی بازتابی از تجربه بشری بوده است. هر آهنگ سندی از احساس واقعی شاعر یا خواننده در نظر گرفته می شد. اما هوش مصنوعی تجربه را به داده تبدیل کرده است. دیگر لازم نیست هنرمند رنج عشق کشیده باشد تا بتواند آهنگی عاشقانه بخواند. کافی است الگوریتم بداند عشق چه ریتم و الگوی فرکانسی دارد.
این دگرگونی مفهوم «الهام» را باطل می کند. اگر خلاقیت می تواند از الگوهای آماری ناشی شود، پس الهام دیگر یک هدیه نیست، بلکه یک تابع ریاضی است.
اما شاید در این مرحله ارزش هنر انسانی دوباره معنا پیدا کند. شاید در آینده، موسیقی زنده یا صدای انسان خطاپذیر به نمادی از صداقت و مقاومت فرهنگی تبدیل شود، همانطور که نقاشی دستی از عکاسی جان سالم به در برد.
فرصت یا تهدید؟
از دیدگاه بدبینانه، هوش مصنوعی می تواند هزاران هنرمند را از چرخه تولید خارج کند. اما از دیدگاه واقع بینانه تر، این فناوری می تواند ابزار خلاقانه جدیدی باشد. هنرمندانی که از دادهها و الگوریتمها استفاده میکنند، میتوانند از آنها برای آزمایش سبکهای جدید استفاده کنند.
بسیاری از تولیدکنندگان پیشرو اکنون از مدل های تولید کننده صدا برای ایجاد دمو، تنظیم آکوردها و آزمایش ملودی ها استفاده می کنند. همانطور که سینتی سایزرها موسیقی را در دهه 1970 تهدید کردند اما سرانجام آن را متحول کردند، هوش مصنوعی احتمالاً عصر جدیدی از هنر را آغاز خواهد کرد. مشکل در ابزار نیست، بلکه در نیت خالق است.
خلاصه
خوانندگان هوش مصنوعی در آمریکا با آهنگ هایی مانند “Walk My Walk” مرز بین انسان و ماشین را در موسیقی محو کرده اند. این پدیده نشان می دهد که احساسات بدون تجربه انسانی قابل بازتولید هستند. در عین حال، چالش جدیدی در مورد اصالت و مالکیت هنر ایجاد کرده است. آینده موسیقی نه انسان است و نه ماشین، بلکه ترکیبی از هر دو خواهد بود.
❓ سوالات متداول (سؤالات متداول)
1. چرا پدیده خواننده با هوش مصنوعی در موسیقی آمریکا اهمیت دارد؟
زیرا نشان میدهد که الگوریتمها میتوانند آثاری خلق کنند که انسانها میتوانند بدون احساسات واقعی با آنها ارتباط عاطفی برقرار کنند. این امر مرز بین خلاقیت انسانی و مصنوعی را تغییر می دهد.
2. آیا مردم از گوش دادن به موسیقی مصنوعی آگاه هستند؟
در بسیاری از موارد بله، اما این دانش مانع از لذت بردن آنها نمی شود. مخاطب امروزی بیشتر به کیفیت صدا اهمیت می دهد تا منشأ انسانی اثر.
3. آیا این پدیده شغل هنرمندان واقعی را تهدید می کند؟
در کوتاه مدت، ممکن است رقابت را سختتر کند، اما در بلندمدت، همکاری بین انسان و هوش مصنوعی احتمالاً به جریان اصلی در تولید هنری تبدیل خواهد شد.
4. آیا با هوش مصنوعی می توان احساسات واقعی ایجاد کرد؟
نه، ماشین احساسات ندارد، اما می تواند الگوهایی ایجاد کند که همان واکنش عاطفی را در مغز انسان ایجاد کند. در نتیجه یک «احساس شبیه سازی شده» رخ می دهد.
5. آینده موسیقی پس از ظهور خواننده های مصنوعی چگونه است؟
موسیقی به سمت سنتز حرکت می کند. جایی که انسان معنا می آفریند و هوش مصنوعی آن را تقویت و جهانی می کند.
6. آیا باید از این روند ترسید یا از آن استقبال کرد؟
هر دو ترس از تکرار و تراز کردن واقعی است، اما فرصت دموکراتیک کردن خلاقیت نیز بی سابقه است.

![خلاصه بازی پرسپولیس و نفت مسجد سلیمان [+ویدیو] – فیگر خلاصه بازی پرسپولیس و نفت مسجد سلیمان [+ویدیو] – فیگر](https://figar.ir/wp-content/uploads/2023/02/1492356_703.png)



ارسال نقد و بررسی