طبعا هر فرد علاقهمند به سینما با شنیدن نام هر فیلم خاطرهانگیزی، ابتدا نام یا تصویر بازیگران آن اثر در ذهنش نقش میبندد. از آن جا که سینمای هالیوود، بیش از هر جای دیگر این کرهی خاکی، توجه مخاطب را به خودش جلب کرده و تماشاچی بیشتری دارد، طبیعی است که بازیگران هالیوودی در بین عامهی مردم مشهورتر باشند. پس از میان بازیگران زن خارجی هم، سهم بازیگران زن هالیوود چشمگیرتر از دیگر سینماها است. در این مقاله سری به بازیگران زن هالیوود زده و کارنامهی ۳۰ بازیگر زن خارجی را مرور کردهایم. به همین دلیل هم در این مقاله خبری از بازیگران بزرگی مانند ستسوکو هارا از ژاپن یا سوفیا لورن از ایتالیا یا ایزابل هوپر و ژولیت بینوش از فرانسه و دیگرانی چنین نیست. چرا که شاید برخی نامها مانند سوفیا لورن به حدی در دنیا شناخته شدند که توانستند در هالیوود هم برای خود جایی دست و پا کنند اما در نهایت بازیگرانی رشد یافته در گوشهی دیگری از جهان به حساب میآیند.
- ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نگاه هالیوودیها
- ۱۵ فیلمساز بزرگ هالیوود که اسکار بهترین کارگردانی نگرفتند
هالیوود با آن تاریخ دور و درازش، اتفاقات مختلف و دورانهای پر فراز و فرودی را پشت سر گذاشته. شاید در دنیای امروز این تصور پیش آید که جایگاه بازیگران زن هالیوود در گذشته، جایگاهی نه چندان مورد توجه و نه چندان رفیع بوده است. اما مطالعهی تاریخ چیز دیگری به ما میگوید. از همان زمان شکلگیری نظام استودیویی و پا گرفتن فیلمهای بلند سینمایی در دههی دوم قرن بیستم به مدد کارگردان بزرگی مانند دیوید وارک گریفیث، بازیگرانی چون «مری پیکفورد» و «لیلین گیش» اولین ستارگان هالیوودی لقب گرفتند و تصویرشان بلافاصله سر از مجلات و روزنامهها درآورد. در آن دوران بود که تهیه کنندگان و هالیوودنشینان متوجه قدرت ستارهها در فروش سریعتر بلیط و کسب درآمد شدند و از آن جایی که اولین این ستارگان هم، بازیگران زن هالیوودی بودند، آنان را جدی گرفتند و در صدر نشاندند.
با هرچه جلوتر رفتن زمانه و اهمیت پیدا کردن سینما در زندگی مردم، جلوهی ستارهها هم تغییر کرد. زمانی در دوران سینمای ناطق فرارسیده بود که بازیگران زن هم باید قدرت اغواگری داشته باشند و هم بتوانند مانند زنی ساده، در خانه به وظایف مادرانه بپردازند. یعنی میشد جلوههایی از شخصیتهای عظیم نمایشی در نقشهای تازه پیدا کرد. یک سر برخی کاراکترها به خباثت لیدی مکبث میرسید و سر دیگرش به معصومیت دزدمونا. به همین دلیل هم به بازیگرانی توانا نیاز بود که بتوانند هر نقشی را به درستی از کار دربیاورند. در این دوران بود که نقشهای پیچیده یکی یکی از راه میرسیدند و بازیگران را با چالش مواجه میکردند.
همین دوران که مصادف با دوران کلاسیک سینمای آمریکا و عرصهی یکهتازی سینماگرانی مانند جان فورد، آلفرد هیچکاک، ارسن ولز، هوارد هاکس و دیگران است، مهمترین دوران حضور بازیگران زن هالیوود بر پردهی سینما به شمار میرود. گرچه دههی ۱۹۷۰ هم توانایی رقابت با این دوره را دارد، اما اغلب شاه نقشها در همین دهههای ۱۹۳۰، ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ برای زنان نوشته شد. با آغاز دههی ۱۹۷۰ و عوض شدن زمانه، سینمای تازهای پاگرفت که مختصات ویژهی خودش را داشت؛ جهان تیرهتر شده و سایهی معصومیت از بین رفته بود.
حال سینما به دنبال زنانی میگشت که یا قربانی هستند یا قربانی کننده. گرچه تصویر اولی پررنگتر از دومی است اما زنان بیشتر در چارچوب تلاش برای فرار از جهان مردسالار تصویر میشدند. این دنیا زمانی که عمق لازم را پیدا میکرد و فیلمهای معرکهای بیرون میداد، بازیگران زن بزرگی مانند جین فوندا یا فی داناوی در آن پیدا میشد که میتوانست در نقشهایی بازی کند که هم جان بستاند و هم مانند دخترک معصومی در گوشهای زار بزند.
چرخهای روزگار چرخید و دنیا مدام رنگ عوض کرد و به این جا رسید. در این روزگار گرچه نقش زنان در فیلمها پررنگتر شد و فیلمهای با محوریت آنها افزایش یافت، اما از آن جایی که از کیفیت آثار چهار گوشهی دنیا کاسته شد، شاه نقشهای معرکهی کمتری هم شکل گرفت. طبیعتا استعداد بازیگران کم نشده اما هر دورهای مختصات خودش را دارد و پرسونای بازیگران هم معلولی از علتهای هر دوران ویژهای است. پس همواره کمیت، تضمین کننده کیفیت نیست.
۳۰. اسکارلت جوهانسون (Scarlett Johansson)
به نظر میرسید از آن بازیگران خوش قیافهای است که چند صباحی بر پرده میدرخشد و فراموش میشود. به نظر میرسید قرار است که فقط در اوج جوانی به چشم بیاید و نمیشود چند دهه روی پرده به تماشایش نشست. حتی وقتی بزرگی چون وودی آلن یا برایان دیپالما هم برای بازی در یکی از سختترین شخصیتها و کهنالگوها برای بازیگران زن، یعنی زنان اغواگر و خانه خرابکن، به سراغش رفتند، به نظر میرسید که بیشتر به خاطر همان ظاهر زیبا است تا چیز دیگری. اما او جای پایش را رفته رفته محکم کرد و به ستارهای تبدیل شد.
همین چهرهی جذاب در کنار افزایش توانایی بازیگری، از او نمونهای متعالی از زنان هالیوودی ساخته است؛ زن ایدهآلی که فقط زیبا نیست و میتواند به تنهایی گلیمش را از آب بیرون بکشد. بالاخره این جا سینما است و زیبایی ظاهری بازیگر، بخشی جدانشدنی از آن. اما دلیل حضور او در این جای فهرست فراتر رفتن او از این جنبهی ظاهری و عمق بخشیدن به حسن حضوزش بر پردهی سینما است تا جایی که امروز کمتر کسی او را فقط به خاطر ظاهرش به خاطر میآورد.
جوهانسون برای رسیدن به این جایگاه سری هم به سینمای مستقل زد تا در کنار بازی در فیلمهایی چون «انتقامجویان» در نقش بیوهی سیاه، تصویری متفاوت از خود برجا گذارد. همین هم فرصتی برایش فراهم آورد تا در یک دههی گذشته علاوه بر بازی در آن آثار مخاطب پسند، در فیلمهایی از برادران کوئن گرفته تا نوآ بامبک بازی کند. همین انتخابهای عاقلانه هم بالاخره فرصت حضور در شاه نقشی چون نقش بیگانهی فیلم «زیر پوست» جاناتان گلیزر را اختیارش قرار داد.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: وودی آلن، برادران کوئن، برادران روسو، لوک بسون، کریستوفر نولان، برایان دیپالما، سوفیا کوپولا، نوآ بامبک، وس اندرسون، اسپایک جونز و جاناتان گلیزر
- بهترین فیلم: امتیاز نهایی (Match Point)
- بهترین نقشآفرینی: زیر پوست (Under The skin)
- پنج فیلم شاخص دیگر: اندلرن کریستینا بارسلونا (Vicky Cristina Barcelona)، پرستیژ (The Prestige)، گمشده در ترجمه (Lost In Translation)، انتقامجویان (The Avengers) و داستان ازدواج (Marriage Story)
تابلو شاسی مدل اسکارلت جوهانسون کد ۲۶
۲۹. میا فارو (Mia Farrow)
گرچه امروزه نامش بیشتر به خاطر رسواییهای مختلف و پروندهی شکایت از همسر سابقش یعنی وودی آلن سر زبانها است اما او زمانی یکی از شمایلهای بازیگران زن دههی ۱۹۷۰ به شمار میرفت. در مقدمه اشاره شد که در دههی هفتاد، عمدهی نقشهای زنان به دو دستهی قربانی یا قربانی کننده تقسیم میشد و میا فارو دقیقا بازیگر مناسبی برای دستهی اول به شمار میرفت.
با آن صورت استخوانی و اندام لاغر و چهرهی غمزدهاش که انگار در هر لحظه به تازگی از گریه و زاری فارغ شده، خیلی زود به مهمترین نقش کارنامهی حرفهای خود رسید؛ بازی در نقش مادر، در یکی از ترسناکترین فیلمهای تاریخ سینما یعنی «بچه رزمری». همین شاه نقش تصویر میا فارو را برای همیشه در تاریخ سینما جاودانه کرد تا به عنوان زنی در خاطرهها باقی بماند که گرچه قربانی است و فرزندی از شیطان دارد، اما هنوز هم عاشق جگرگوشهاش است و برایش لالایی میخواند.
او در ادامه با شوهر آیندهاش برخی از پیچیدهترین شخصیتها را ساخت. از «هانا و خواهرانش» تا تصویری فانتزی از حضور یک زن مجنون در فیلم «رز ارغوانی قاهره». در این جا هم او زنی دست و پا چلفتی است که عاشق تصویر مردی بر پردهی سینما است و ناگهان در جهانی رویایی، به دیدار او میرود. این در همتنیدگی و جدال میان معصومیت جاری در سینما با وحشت جاری در دنیای واقعی، به خوبی در حال نزار این بازیگر هویدا است تا میا فارو با شاه نقش دیگری در جهان سینما ماندگار شود.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: آنتونی مان، رومن پولانسکی، وودی آلن، پیتر ییتس، رابرت آلتمن و جوزف لوزی
- بهترین فیلم: بچه رزمری (Rosemary’s Baby)
- بهترین نقشآفرینی: بچه رزمری
- پنج فیلم شاخص دیگر: یک عروسی (A Wedding)، زلیگ (Zelig)، مراسم محرمانه (Secret Ceremony)، رز ارغوانی قاهره (The purple Rose Of Cairo) و هانا و خواهرانش (Hannah And Her Sisters)
کتاب بچه رزمری اثر آیرا لوین
۲۸. فی داناوی (Faye Dunaway)
فی داناوی یکی از نمادهای بازیگران زن هالیوودی در دههی ۱۹۷۰ میلادی است. اصلا نسیم تغییر هالیوود و جدا شدنش از سنتهای سینمای کلاسیک با صدای نفسهای او بر پردهی سینما در ابتدای فیلم «بانی و کلاید» آغاز میشود. از همین جا است که تصویر او به تصویر اتمام یک دوران و آغاز عصری جدید پیوند میخورد. آرتور پن علاقه داشت که برای حماسهی تصویری خود، از چهرهای تازه استفاده کند، چهرهای که توامان هم اغواکننده باشد و هم شکننده و فی داناوی به شکلی یگانه به این چندگانگی معنا داد.
در ادامه دایرهی فعالیتش گسترده شد. هم مورد علاقهی کارگردانان هالیوودی بود و هم در آن سوی اقیانوس اطلس، کسی مانند رنه کلمان به سراغش میرفت. هم سر از پروژههای پر ستاره در میآورد و هم با کارگردان سر در گریبان و حاشیهنشینی مانند جری شاتزبرگ کار میکرد. در همین دوران بود که سیدنی لومت به سراغش رفت و از او خواست در نقش یکی از شیطان صفتترین زنان تاریخ سینما در فیلم «شبکه» بازی کند. او هم قبول کرد و آن چنان تصویر ویرانگری از رسانه در دوران مدرن ساخت که حسابی پشت مخاطبش را میلرزاند. همین بازی هم اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برایش به ارمغان آورد.
از سوی دیگر او توانایی خود در اجرای همزمان نقشهای زن قربانی و زن اغواگر را در شاهکار دیگری به تصویر کشید. رومن پولانسکی در یکی از پیچیدهترین شخصیتپردازیهای خود، در «محله چینیها» شخصیت زنی ساخته بود که همیشه رازی برای مخفی کردن دارد؛ رازی که آشکار شدنش، وجدان جهانی را به داوری خواهد گرفت. متاسفانه هر چه سن فی داناوی افزایش یافت، حضورش بر پردهی سینما کم شد؛ مانند بسیاری از بازیگران دههی ۱۹۷۰ میلادی.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: رومن پولانسکی، آرتور پن، اوتو پرمینجر، نورمن جیسون، ویتوریو د سیکا، الیا کازان، جان فرانکنهایمر، رنه کلمان، جری شاتزبرگ، سیدنی پولاک، سیدنی لومت
- بهترین فیلم: محله چینیها (Chinatown)
- بهترین نقشآفرینی: شبکه (Network)
- پنج فیلم شاخص دیگر: بانی و کلاید (Bonnie And Clyde)، بزرگمرد کوچک (Little Big Man)، سازش (The Arrangement)، تله مرگبار (The Deadly Trap) و آسمانخراش جهنمی (The Towering Inferno)
کتاب بانی و کلاید اثر برت هرشفلد
۲۷. کیت وینسلت (Kate Winslet)
ناگهان با فیلم «تایتانیک» تبدیل به ستارهای شد که در دور افتادهترین نقاط عالم هم نامی شناخته شده بود. ناگهان راهی را که کمتر کسی در عرض چند دهه طی میکند، یک شبه طی کرده بود. کیت وینسلت خیلی زود به سرشناسترین بازیگر زمانهاش تبدیل شد و این خطرناکترین اتفاقی است که میتواند برای هر بازیگری شکل بگیرد؛ چرا که اگر بازیگر در باد آن خوشنامی و شهرت بخوابد، خیلی زود از قله سقوط میکند و فراموش میشود.
اما کیت وینسلت میدانست که برای فرار از این موقعیت باید به عنوان بازیگر خوبی شناخته شود که آن موفقیتش به پای شانس و اتفاق نوشته نشود. پس او رفته رفته در فیلمهای مختلف، در نقشهای متفاوت ظاهر شد و توانایی بازیگری خود را به رخ کشید. عصر حاضر، برای بازیگران زنی مانند او که توانایی اجرای نقشهای مختلف و شخصیتهای متنوعی را دارند و در یک تیپ خاص نمیمانند، دوران بسیار خوبی است؛ چرا که تعداد آثار زنمحور خیلی بیشتر از گذشته است. وینسلت هم همین را فهمید و درجا نزد.
به همین دلیل هم میتوان طیف متنوعی از نقشها را در کارنامهی او دید؛ از عاشق دل خسته و مجنونی در شاهکار چارلی کافمن یعنی «درخشش ابدی یک ذهن بیآلایش» گرفته تا زنی شکست خورده در «جاده انقلابی». از یک قربانی تام و تمام جهان مردسالارانه و جنگی خانمانئوز در «کتابخوان» تا تصویر زنی پخته در فیلم «کشتار» رومن پولانسکی.
کیت وینسلت از آن بازیگرها است که نقشآفرینیهایش همیشه از یک استاندارد خاص پایینتر نیامده و به همین دلیل هم از بازیهای فاجعه در کارنامهاش کمتر خبری است. او حتی در بدترین فیلمها هم میتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد. از سوی دیگر بازیهای خوب هم کم ندارد. به همین دلیل هم انتخاب بهترین بازی کارنامهاش کار سختی است. ممکن است عقیدهی کسی در انتخاب بهترین بازیاش با عقیدهی نگارنده متفاوت و کاملا هم حق به جناب وی باشد و این فرق میکند با کارنامهی بازیگری مانند میا فارو که یکی از نقشهایش با فاصله بهترین بازی عمر او را شامل میشود؛ تا آن جا که اجماعی حولش شکل بگیرد.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: جیمز کامرون، آنگ لی، پیتر جکسون، کنت برانا، مایکل وینترباتم، چارلی کافمن، استیون دالدری، رومن پولانسکی، استیون سودربرگ و مارک فارستر
- بهترین فیلم: درخشش ابدی یک ذهن بیآلایش (Eternal Sunshine Of The Spotless Mind)
- بهترین نقشآفرینی: کتابخوان (The Reader)
- پنج فیلم شاخص دیگر: تایتانیک (Titanic)، قلمپرها (Quills)، کشتار (Carnage)، جاده انقلابی (Revolutionary Road) و در جستجوی ناکجاآباد (Finding Neverland)
تابلو مدل تایتانیک
۲۶. آنجلینا جولی (Angelina Jolie)
زمانی نه چندان دور، همین یک دههی قبل، آنجلینا جولی نماد بازیگران زن سینمای هالیوود بود. شهرت هیچ بازیگری به پایش نمیرسید و زندگی خانوادگی و خصوصیش مدام سر از نشریات زرد در میآورد. از سوی دیگر اخبار اعمال عامالمنفعهاش یا سر زدن به کمپی در آفریقا یا آسیا تبدیل به سرتیتر خبرهای چهار گوشهی خاکی میشد. همینها از او بازیگری ساخته که به معنای واقعی کلمه ستاره است.
اما برای ستاره شدن به چیز دیگری هم نیاز است. به چیزی که بسیاری از زنان این فهرست در اختیار دارند اما کمتر به این اندازه در یک نفر یافت میشود؛ یعنی کاریزما. آنجلینا جولی از کاریزمایی ذاتی برخوردار است که وقتی بر پرده ظاهر میشود، نمیتوان از او چشم برداشت. برای این کار حتی نیاز به اکت و بازی خاصی هم ندارد و صرف حضورش کافی است. به همین دلیل هم برخی از آثار بسیار ضعیفش که به نظر هیچ توجیهی برای ساختشان وجود ندارد، به صرف حضور او بر پرده، دلیلی برای ساخته شدن پیدا میکنند.
پر بیراه نیست که اگر او را حداقل برای یک دهه بزرگترین ستارهی سینما بدانیم. حتی سرشناستر و بزرگتر از شوهر سابقش یعنی برد پیت. قرار گرفتن نامش در هر تیتراژی فروش بلیطهای آن فیلم را تضمین میکرد. اما آنجلینا جولی هوش بالایی هم داشت؛ او میداست که با عوض شدن روحیات جوانان و زمانه، دورهاش روزی به سر خواهد آمد. گرچه هنوز آن روز فرانرسیده اما جولی خیلی زود راهش را به سمت کارگردانی تغییر دارد و در مقام تهیه کننده چند فیلم قرار گرفت. اتفاقا در کارگردانی هم جای پای خود را سفت کرد و نشان داد که توانا است.
آنجلینا جولی در کنار همهی این کارها یک بار هم اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به خاطر فیلم «دختر از هم گسیخته» (Girl, Interupted) از آن خود کرده است اما قطعا بهترین و پختهترین بازیش در اثر معرکهی کلینت ایستوود یعنی «بچه جایگزین» رقم خورده.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: هال اشبی، جیمز منگولد، مایکل کریستوفر، الیور استون، کلوئی ژائو، تیلور شریدان، کلینت ایستوود، رابرت دنیرو، رابرت زمکیس و مایکل وینترباتم
- بهترین فیلم: بچه جایگزین (Changeling)
- بهترین نقشآفرینی: بچه جایگزین
- پنج فیلم شاخص دیگر: گناه اصلی (Original Sin)، آقا و خانم اسمیت (Mr. And Mrs. Smith)، توریست (The Tourist)، اسکندر (Alexander) و مالفیسنت (Maleficent)
تابلو شاسی طرح بازیگر انجلینا جولی مدل Angelina_Jolie کد ۶۴hz
۲۵. لورن باکال (Lauren Bacall)
وقتی هوارد هاکس برای اولین بار لورن باکال را دید، تصور نمیکرد که کسی بتواند در برابر کاریزمای همفری بوگارت قد علم کند و خرد نشود. آن هم دخترکی کم سن و سال که هیچ سابقهای نداشت و اصلا کسی نامش را نشنیده بود. اما او در جدال کلامی چنان از پس بوگی برآمده بود که هم دل این ستاره را با خود برد و عاشقش کرد و هم هوارد هاکس بلافاصله برای اقتباس خود از رمان ارنست همینگوی یا همان فیلم «داشتن و نداشتن» در نقش مقابل بوگی انتخابش کرد.
چشمان نافذش در کنار قدرت ردیف کردن پشت سر هم کلمات، از آن چهرهی استخوانی و صورت کشیده، زنی ساخته بود که هم میتوانست نقش زنان خانه خراب کن فیلمهای نوآر را بازی کند و هم معشوقهای شجاع باشد که به یک زندانی در حال فرار کمک میکند. اما لورن باکال با مرگ شوهرش، یعنی همفری بوگارت، زانوی غم بغل کرد و کمتر بر پرده ظاهر شد. البته کارش را هم تا آن زمان کرده و نامش برای همیشه در سینما جاودانه شده بود اما نمیشد که برای همیشه سینما را از خودش محروم کند.
او که در اوج جوانی، شانه به شانه سرشناسترین و ستارهترین بازیگر تاریخ سینما درخشیده بود، حال در فیلمهایی ظاهر میشد که یاد خوش آن دوران را با خود به همراه داشت؛ یادی توام با اندوه یک دوران از دست رفته. مهمترین این نقشها هم نقش زنی سرد و گرم چشیده در فیلم «تیرانداز» دان سیگل بود که در کنار یکی دیگر از ستارگان هم عصر شوهرش یعنی جان وین، در کهنسالی قرارش داد.
سالها آمد و رفت و لورن باکال کمتر بر پرده ظاهر شد. تا این که در شاه نقش دیگری در فیلمی از کارگردان دانمارکی یعنی لارس فون تریه درخشید. قبلا راب رینر از کاریزمای او در حضوری کوتاه در فیلم «میزری» در نقش یک ناشر و ویراستار کتاب بهره برده بود اما این بازی در نقش یکی از اهالی دهکدهای موسوم به «داگویل» بود که چهرهاش را به نسل تازه شناساند.
برای پی بردن به قدرت مسحورکنندگیاش بر پردهی سینما، فقط کافی است که یک سکانس را تماشا کنید: سکانس نواختن پیانو در فیلم «داشتن و نداشتن». همان جایی که بوگی بزرگ را به گوشهی قاب میفرستد و خودش تمام میزانسن هوارد هاکس را طلب میکند. همین حضور از این اولین بازی لورن باکال، بهترین نقشآفرینیاش را میسازد.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: هوارد هاکس، دلمر دیوس، جان هیوستن، داگلاس سیرک، سیدنی لومت، دان سیگل، رابرت آلتمن، راب رینر و لارس فون تریه
- بهترین فیلم: خواب ابدی (The Big Sleep)
- بهترین نقشآفرینی: داشتن و نداشتن (To Have And Have Not)
- پنج فیلم شاخص دیگر: گذرگاه تاریک (Dark Passage)، کی لارگو (Key Largo)، بر باد نوشته (Written On The Wind)، تیرانداز (The Shootist) و داگویل (Dogville)
کتاب داشتن و نداشتن اثر ارنست همینگوی
۲۴. الیزابت تیلور (Elizabeth Taylor)
کمتر ستارهای به اندازهی الیزابت تیلور در عالم سینما دههها دوام آورده و توانسته با کارگردانهای بزرگی از نسلهای مختلف همکاری کند و همچنان هم ستاره بماند. او خیلی زود و در ده سالگی، یعنی سال ۱۹۴۲ کارش را آغار کرد و تصویرش بر پرده افتاد. این موضوع تا همین اوایل قرن حاضر ادامه داشت و جالب این که زندگی پر فراز و فرودش هیچگاه از توجه رسانهها دور نشد. حتی زمانی وجود داشت که او را مانند الههای میپرستیدند و از زندگی شخصیش با ریچارد برتون، قصهها سر هم میکردند. از این منظر شهرت هیچ ستارهای در عصر حاضر به اندازهی آنجلینا جولی، قابل قیاس با شهرت او در دوران اوجش، بین عامهی مردم نیست.
همین جذابیت و کاریزما است که او را مناسب نقش زنان مقتدر میکرد. مثلا او نقش یکی از قدرتمندترین و مرموزترین زنان تاریخ بشر یعنی کلئوپاترا در فیلمی به همین نام را ایفا کرده که بسیار هم برازندهی او است و اصلا انگار برای بازی در آن به دنیا آمده. البته نباید الیزابت تیلور را فقط بازیگر معروف یا زیبایی نامید، چرا که در این صورت محال بود که این همه کارگردان بزرگ او را برای ایفای نقشهای مختلف دعوت کنند؛ نگاهی به کارنامهاش بیاندازید. لیست فیلمسازان بزرگی که لیز تلور را در فیلمی هدایت کردهاند به راستی هوشربا است.
به دلیل همین توانایی است که بهترین بازیهایش را نقش شخصیتهایی پیچیده انجام داده که از روی نمایشنامههایی مشهور اقتباس شدهاند. «از «گربه روی شیروانی داغ» تا «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟» نشان میدهند که او استاد بازی در نقشهای چالشبرانگیز و سخت بوده و مشکلی هم با کنار زدن زیباییهای ظاهری به قصد همراه شدن با نقش نداشته است.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: مایکل کورتیز، مروین لیروی، وینسنت مینلی، استنلی دانن، جرج استیونس، ریچارد بروکس، ادوارد دیمیتریک، جوزف ال منکهویچ، مایک نیکولز، جان هیوستن، فرانکو زفیرلی، جوزف لوزی، لری پیرس و جرج کیوکر
- بهترین فیلم: چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟ (Who’s Afraid Of Virginia Woolf?)
- بهترین نقشآفرینی: چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟
- پنج فیلم شاخص دیگر: ناگهان، تابستان گذشته (Suddenly, Last Summer)، گربه روی شیروانی داغ (Cat On A Hot Tin Roof)، رام کردن زن سرکش (The Taming Of The Shrew)، کلئوپاترا (Cleopatra) و غول (Giant)
تابلو بوم طرح پرتره الیزابت تیلور کد LAV-1320
۲۳. جولیا رابرتز (Julia Roberts)
در اواخر دههی ۱۹۸۰ و اوایل دههی ۱۹۹۰ میلادی جولیا رابرتز انتخاب اول بسیاری از کارگردانان برای بازی در قالب نقش اول زن فیلمهای درام با لحنی رومانتیک بود. او خیلی سریع توانسته بود در همان تجربیات اولیهی خود به شهرت برسد و فیلم «زن زیبا» (Pretty Woman) با حضور او توانست دروازههای موفقیت، ثروت و شهرت را برایش بگشاید.
چهرهی معمولی، ظاهر ساده و قیافهی صمیمی او باعث شد تا خیلی از مخاطبان جولیا رابرتز را سریع و به مانند یکی از اعضای خانوادهی خود بپذیرند؛ چرا که او بر خلاف بسیاری از ستارههای هم عصرش هیچ چیز غیرزمینی نداشت تا غیرقابل لمس به نظر برسد. جولیا رابرتز شبیه به زنی بود در همین همسایگی به نظر میرسید، آدمی معمولی که هر زنی در سرتاسر دنیا کسی مانند او را میشناخت؛ همین موضوع احساس همذاتپنداری و نزدیکی با او را برای مخاطبان زن سینما سادهتر میکرد.
یکی از خصوصیات ویژهی او که به نظر میتواند کارنامهی هر بازیگر دیگری را تباه کند، عدم ریسکپذیری و بازی در قالب همین نقشهای ثابت و سرراست بود. او کمتر از این قالب خارج شد، به ویژه در دوران جوانی. اما به خاطر همان خصوصیات منحصر به فردش چنان مورد اقبال قرار گرفت که توانست این مشکل را به نقطه قدرت کارنامهی بازیگری خود تبدیل کند. حال که سنش کمی بالاتر رفته و دیگر نقش دختر عاشق قصه برازندهاش نیست، باز هم در قالب زنانی معمولی با دلمشغولیهایی معمولی میدرخشد.
جولیا رابرتز تاکنون یک بار موفق به دریافت جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شده و آن هم به خاطر بازی در فیلم «ارین براکویچ» به کارگردانی استیون سودربرگ بوده که یکی از متفاوتترین نقشآفرینیهای او هم هست. همین موضوع نشان میدهد که وی اگر نقشهای مختلف و متنوع را انتخاب میکرد، میتوانست در نقشهای متفاوتی نسبت به شمایل آشنای خود بدرخشد و احتمالا در جایی بالاتر از این لیست قرار گیرد.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: استیون سودربرگ، هربرت راس، جوئل شوماخر، استیون اسپیلبرگ، رابرت آلتمن، آلن جی پاکولا، وودی آلن، لاسه هالستروم، نیل جردن، استیون فریزر
- بهترین فیلم: ارین براکویچ (Erin Brackovich)
- بهترین نقشآفرینی: ارین براکویچ
- پنج فیلم شاخص دیگر: یازده یار اوشن (Ocean’s Eleven)، ناتینگ هیل (Notting hill)، آگوست: اوسیج کانتی (August: Osage County)، مایکل کولینز (michael Collins) و پرونده پلیکان (The Pelican Brief)
تابلو شاسی طرح بازیگر جولیا رابرتز Julia Roberts کد ۸۵hz
۲۲. شارلیز ترون (Charlize Theron)
دخترک قد بلند اهل آفریقای جنوبی، خیلی زود در هالیوود نامی برای خودش دست و پا کرد. به نظر میرسید یکی دیگر از آن هنرپیشههای زیبایی است که خیلی زود صحنه را ترک میکنند و رد و نشانی از آنها در تاریخ سینما باقی نمیماند. تا این که بازی در پروژهای را قبول کرد که کمتر بازیگر زنی حاضر به قبول آن است؛ بازی در نقش بدنامترین قاتل زنجیرهای زن تاریخ آمریکا در فیلم «هیولا» که اتفاقا اسکاری هم برایش به ارمغان آورد.
این نقش باعث شد که او فرسنگها از آن تصویر همیشگی فاصله بگیرد. او ساعتها فشار گریم را تحمل میکرد که تصویری زشت از چهرهای شیطانی ترسیم کند؛ زنی که قربانی میگرفت و دیگران را از دم تیغش میگذراند. همراهی و تمرکز کارگردان بر این نقش و ساختن تصویری کامل از وی، به شارلیز ترون فرصت داد که ثابت کند بازیگر توانایی است و میتواند در هر نقشی بدرخشد.
علاوه بر این، شیطنتی در چشمهایش جا خوش کرده بود که او را مناسب بازی در قالب نقشهای منفی یا حتی آدمهایی قلدر میکرد؛ از آن زنها که میتوانند به راحتی گروهی از خلافکاران را بگردانند یا حتی سر همه کلاه بگذارند. همین هم پایش را به فیلمهای مختلفی باز کرد تا این که در قالب نقش منفی فرانچایزی مانند «سریع و خشن» قرار بگیرد یا در فیلم دیگری با نام «نگهبانی از دیرباز» (The Old Guard) نقش یک ابرقهرمان را بازی کند.
چنین خصوصیاتی است که شالیز ترون را صاحب هویتی چند وجهی در عالم سینما کرده که کمتر در بازیگران عصر حاضر قابل شناسایی است. ضمن این که با بالاتر رفتن سن، جایگاهش را هم درک کرده و میداند که دیگر مناسب بازی در نقش دخترکان عاشقپیشه نیست. همه چیز برایش بر وفق مراد پیش میرفت تا این که برگ برندهی دیگری رو کرد؛ بازی در نقش فیوریوسا در فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم» اثر جرج میلر. او حالا کلکسیونی از نقشهای مختلف، با خصوصیات مختلف در کارنامهاش داشت که میتوانست به آنها افتخار کند و به نامی ماندگار تبدیل شود.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: لاسه هالستروم، پتی جنکینز، جیسون رایتمن، گییرمو آریاگا، ریدلی اسکات، وودی آلن، جرج میلر و پل هگیس
- بهترین فیلم: مکس دیوانه: جاده خشم (Mad Max: Fury Road)
- بهترین نقشآفرینی: هیولا (Monster)
- پنج فیلم شاخص دیگر: زندگی و مرگ پیتر سلرز (The Life And Death Of Peter Sellers)، پروموته (Prometheus)، ستاره مشهور (Celebrity)، بزرگسالان جوان (Young Adult) و سفیدبرفی و شکارچی (Snow White And Huntsman)
پیکسل طرح شارلیز ترون مدل S5973
۲۱. شرلی مکلین (Shirley MacLaine)
شرلی مکلین کارش را به شکلی آرمانی آغاز کرد. او یکی از بازیگران اصلی استاد انگلیسی یعنی آلفرد هیچکاک در فیلم «دردسر هری» بود. شاید این فیلم با شاهکارهای استاد فاصله داشته باشد، اما از گرمایی معرکه بهره برده که مخاطبش را حسابی سرگرم میکند و همین هم به دیده شدن مکلین کمک کرد. اصلا یکی از دلایل گرمای لذتبخش فیلم، همین حضور پر حرارت شرلی مکلین بود. او میرفت که با آن چهرهی معصوم و قلب پاکش تبدیل به شمایلی از زنانی تبدیل شود که میتوانند مردی را تا آخر عمر عاشق خود کنند.
در همین دوران بود که بیلی وایلدر قابلیتش را کشف کرد و او را به پروژهی «آپارتمان» فراخواند. آن دختر معصوم و از همه جا بیخبر فیلم، در کنار جک لمون دست و پا چلفتی چنان درخشید که وایلدر نتوانست خیلی زود زوج آنها را فراموش کند. با در اختیار داشتن این دو، او ترکیبی از دو آدم معمولی در اختیار داشت که در حین عادی بودن، میتوانستند دل هر مخاطبی را با خود ببردند. به همین دلیل هم در فیلم دیگرش یعنی «ایرما خوشگله» به سراغشان رفت. در این دو اثر معرکه شرلی مکلین نقش زنی را بازی میکند که به نظر به راحتی مرد را به مراد دلش میرساند؛ اما آهسته آهسته چنان این مرد فلک زده و از همه چیز بیخبر را میچزاند که گرچه چندان اخلاقی نیست، اما لبخندی به پنهای صورت بر لب مخاطب مینشاند.
اما شرلی مکلین فقط بازیگری این چنین نبود. او در آثار دیگر هم خوش میدرخشید. از وسترن گرفته تا کمدی و فیلمهای غمبار. چهرهی معصومش میتوانست هر پدیدهای را به امری مقدس تبدیل کند. حتی در قالب شخصیتی خیرهسر در فیلمی مانند «حضور» هال اشبی هم مخاطب درکش میکند و نمیتواند از اعمالش دلخور شود. اگر نگاهی به لیست کارگردانهایی بیاندازید که او را هدایت کردهاند، در خواهید یافت که شرلی مکلین کارنامهای بینظیر از خود به جا گذاشت که تا سینما وجود دارد، نامش ماندگار خواهد بود. او بالاخره برای فیلم «شرایط مهرورزی» اسکاری تصاحب کرد، اسکاری که خیلی زودتر باید به خاطر «آپارتمان» دریافتش میکرد.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: ویلیام وایلر، جیمز ال بروکس، بیلی وایلدر، دان سیگل، هربرت راس، باب فاسی، لوییس مایلستون، وینسنت مینلی و آلفرد هیچکاک
- بهترین فیلم: آپارتمان (The Apartment)
- بهترین نقشآفرینی: آپارتمان
- پنج فیلم شاخص دیگر: ایرما خوشگله (Irma La Doce)، دردسر هری (The Trouble With Harry)، ساعت بچهها (The Children’s Hour)، دو قاطر برای خواهر سارا (Two Mules For Sister Sara)، حضور (Being There) و شرایط مهرورزی (Terms Of Endearment)
۲۰. مرلین مونرو (Marilyn Monroe)
مرلین مونرو را بسیاری مشهورترین هنرپیشهی تاریخ سینما میدانند. جایی در کنار چارلی چاپلین. از آن نامها که هر آدمی در هر جای کرهی خاکی، بالاخره جایی نامش را شنیده است. او حتی زمانی از عالم سینما فراتر رفت و به بخشی از فرهنگ عامه تبدیل شد. تا آن جا که هنرمندی مانند اندی وارهول با کشیدن شمایلش در قالبی رادیکال، تصور خود از هنر عامه را با چهرهی او معنا کرد. قضیه از این هم فراتر رفت و پای نظریات مختلف در باب سلیقه و پسند عامه و همچنین جهان تازهی دوران مدرن با نام او در هم آمیخت و نظریهپردازان را به جان هم انداخت. حال مرلین مونرو زنی بود که با چیزی غیر از توانایی بازیگریش شناخته میشد و همین هم عذابش میداد.
این عذاب او را واداشت که در اوج شهرت سری به کلاسهای معروف بازیگری اکتورز استودیو بزند. همان جایی که بازیگران بینظیری مانند مارلون براندو یا جیمز دین را تربیت کرده بود. این دست و پا زدنها برای کسب اعتبار البته که به زندگی شخصیش هم ارتباط داشت که البته مورد بحث ما نیست. در نهایت هم آن مرگ پر از ابهامش که هنوز هم سوژهی بحث سینماییها است، تراژدی زنگی مرلین مونرو را کامل کرد.
اولین نقش مهم مونرو بازی در فیلم «جنگل آسفالت» (The Asphalt Jungle) جان هیوستن بود. او حضوری کوتاه در این فیلم دارد و البته محال است که از خاطر برود. در همان سال در کنار دو غول دیگر بازیگری یعنی آن باکستر و بتی دیویس در فیلم «همه چیز درباره ایو» (All About Eve) درخشید. اما حضور درخشان آن دو هنرپیشهی دیگر چنان بود که جایی برای ستایش از دیگران باقی نگذاشت. یکی دیگر از بازیهایش که میتواند نامزد انتخاب به عنوان بهترین نقشآفرینی کارنامهی وی باشد، بازی در فیلم «رود بیبازگشت» در کنار رابرت میچم است.
هوارد هاکس، جوزف ال منکهویچ، اوتو پرمینجر و حتی فریتس لانگ سختگیر هم از او در فیلمهایشان استفاده کردند اما مانند مورد شرلی مکلین، این بیلی وایلدر بود که نقشی برای تمام فصول در اختیارش قرار داد؛ نقش دخترک معصوم فیلم «بعضیها داغشو دوست دارند» که شخصیت تونی کرتیس به او دل میبازد. مرلین مونرو با همین تک نقش هم میتوانست برای همیشه نام خود را در عالم سینما جاودانه کند اما انگار قرار بود که بیش از همه با حواشی زندگی و جریانهایی به خاطر آورده شود که او نمادشان بود. و البته، مرگ مشکوکش در اوج جوانی.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: بیلی وایلدر، هوارد هاکس، جان هیوستن، جوزف ال منکهویچ، اوتو پرمینجر، فریتس لانگ، هنری هاتاوی، جرج کیوکر
- بهترین فیلم: بعضیها داغشو دوست دارند (Some Like It Hot)
- بهترین نقشآفرینی: بعضیها داغشو دوست دارند
- پنج فیلم شاخص دیگر: نیاگارا (Niagara)، رود بیبازگشت (River Of No Return) ، خارش هفت ساله (The Seven Year Itch)، آقایان مو طلاییها را ترجیح میدهند (Gentlemen Prefer Blondes) و برخورد در شب (Clash By Night)
تابلو شاسی طرح مرلین مونرو مدل Artist Marilyn Monroe 0079
تابلو شاسی طرح مرلین مونرو مدل ۰۱
مشاهده همه
۱۹. ویوین لی (Vivien Liegh)
احتمالا همه ویوین لی را با بازی در نقش اسکارلت اوهارای فیلم «بربادرفته» اثر ویکتور فلمینگ میشناسند. اثری که چنان در دنیا سر و صدا کرد که حتی فیلمی مانند «تایتانیک» هم در عصر حاضر توان برابری با آن را ندارد. هنوز هم با محاسبهی نرخ تورم «بربادرفته» پرفروشترین فیلم تاریخ سینما است و البته رکورد فروش بلیط را هم در دست دارد.
پس حتما از دیدن نام فیلم «اتوبوسی به نام هوس» به عنوان بهترین فیلم و بهترین نقشآفرینی ویوین لی، تعجب میکنید. شخصا معتقدم او در هر دو اثر عالی است اما الیا کازان چنان بازی بینقصی از او در این فیلم گرفته که نه تنها تبدیل به بهترین بازی او، بلکه به یکی از بهترین بازیهای تاریخ سینما تبدیل میشود. ضمن این که جایگاه «بربادرفته» در تاریخ سینما را بیشتر به خاطر شهرت بیش از حدش میدانم.
ویوین لی، با آن وقار انگلیسی ذاتی خود، برای هالیوودنشینان مانند موهبتی بود. اما در کشورش یعنی انگلستان هم حسابی درخشید و با کارگردانهای مهمی کار کرد. اما شاید مهمترین بخش کارش، بازی در تئاتر لندن وحضور در قالب شخصیتهای نمایشنامههای ویلیام شکسپیر باشد. همین دوران بود که سبب آشنایی او با بازیگر شکسپیرینی چون لارنس اولیویه شد. بنا به تمام دلایلی که عرض شد، بسیاری معنقدند که سه چیز پرسونای ویوین لی را میسازد؛ بازی در فیلم «بربادرفته»، بازی در فیلم «اتوبوسی به نام هوس» و حضور در کنار لارنس اولیویه چه در صحنهی تئاتر و چه به عنوان همسر.
ویوین لی برای بازی در همین دو فیلم مهم زندگیاش هم برندهی جایزهی اسکار شد تا از معدود زنان بازیگری باشد که توانسته بیش از یک بار اسکار را به خانه ببرد. در «بربادرفته» چنان حضور معرکهای دارد که بازیگر بزرگی مانند کلارک گیبل را تحت تاثیر حضورش قرار میدهد و در «اتوبوسی به نام هوس» در برابر مارلون براندو، با آن حضور خیره کنندهاش، کم نمیآورد.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: ویکتور فلمینگ، الیا کازان، مروین لیوی، الکساندر کوردا، ژولین دوویویه، آناتول لیتواک و استنلی کریمر
- بهترین فیلم: اتوبوسی به نام هوس (A Streetcar Named Desire)
- بهترین نقشآفرینی: اتوبوسی به نام هوس
- پنج فیلم شاخص دیگر: بربادرفته (Gone With Wind)، دریای آبی عمیق (The Deep Blue Sea)، آنا کارنینا (Ana Karenina)، آن خانم همیلتون (That Hamilton Woman) و انگلستان در آتش (Fire Over England)
کتاب بر باد رفته اثر مارگارت میچل – دو جلدی
۱۸. ریتا هیورث (Rita Hayworth)
بسیاری ریتا هیورث را مشهورترین ستارهی زن دههی ۱۹۴۰ آمریکا می دانند تا آن جا که فروش هر فیلم او از قبل تضمین شده بود و البته در موردی مانند فیلم «بانویی از شانگهای» ارسن ولز و شکستش در گیشه، کارشناسان گیشه به کوتاه شدن مدل موهای همین بازیگر در این فیلم ربطش دادند. حال دیگر خودتان تصور کنید که او چه محبوبیتی داشت که هر تغییری در ظاهرش میتوانست فیلمی را زمین بزند.
الیته عمدهی شهرتش به واسطهی فیلمهای رمانتیک، موزیکال و کمدی بود که در کنار فرد آستر و جین کلی بازی کرد و توانست کلی در برابر آنها بدرخشد. این درخشش تا آن جا بود که بسیاری جذابیت ریتا هیورث را مهمتر از توانایی جین کلی و فرد آستر در انجام حرکات موزون میدانستند و دلیل استقبال از فیلمها را به ستارگی وی ربط میدادند. از سمت دیگر او با با حضور در فیلم «گیلدا» نشان داد که میتواند فم فتالی خانه خراب کن هم باشد و مردی را به تباهی بکشد. همین حضورش بر پرده هم تبدیل به بهترین بازیش شد.
ریتا هیورث در سال ۱۹۴۳ با یکی از بزرگترین استعدادهای تاریخ هالیوود یعنی ارسن ولز ازدواج کرد. تا زمانی که همسر او بود، اوضاع بر وفق مراد پیش میرفت. اما ریتا هیورث با وجود آن که خیلی زود به ستارهای برای تمام دوران تبدیل شد، خودش را در معرض اتفاقات ریز و درشت قرار داد و تا حدودی ستارهی بختش افول کرد. جدا شدنش از ارسن ولز و ازدواجش با فرزند سلطان محمد شاه سوم، یعنی علی خان زندگیاش را زیر و رو کرد. پس از جدا شدن سریعش از علی خان بود که با وجود ساختن خاطرات بسیار، مجبور بود برای پس گرفتن جایگاهش دست و پا بزند.
برای پی بردن به درخشش حضورش بر پرده، کافی است که به تماشای فیلم «فقط فرشتگان بال دارند» هوارد هاکس بنشینید. در آن زمان، یعنی سال ۱۹۳۹، ریتا هیورث هنوز جایی ثابت در هالیوود ندارد و هنوز ستاره نیست. این در حالی است که یکی از مهمترین ستارههای زن تاریخ سینما یعنی جین آرتور در فیلم حضور دارد. حضور کوتاه ریتا هیورث در اوج جوانی چنان درخشان و معرکه است، که کمی از وزن فیلم به سمت شخصیت او سنگینی میکند.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: هوارد هاکس، روبن مامولیان، رائول والش، چالز ویدور، ژولین دوویویه، ارسن ولز
- بهترین فیلم: فقط فرشتگان بال دارند (Only Angels Have Wings)
- بهترین نقشآفرینی: گیلدا (Gilda)
- پنج فیلم شاخص دیگر: بانویی از شانگهای (The Lady From Shanghai)، خون و شن (Blood And Sand)، داستانهای منهتن (Tales Of Manhattan)، دوست داشتنیتر از این نبودی (You Were Never Lovelier) و دختر مدل (Cover Girl)
۱۷. باربارا استنویک (Barbara Stanwyck)
کمتر بازیگری در تاریخ سینما میتواند با کاریزمای خود، تمام پرده را مانند باربارا استنویک تحت تاثیر قرار دهد. مهم نبود که فیلم بر پرده یک کمدی اسکروبال پر سر و صدا یا شوخ و شنگ چون «آتیش پاره» باشد یا یکی از تلخترین فیلمهای تاریخ یعنی «غرامت مضاعف». حضور باربارا استنویک در هر صورت چنان درخشان بود که مخاطب را متقاعد میکرد.
چهرهاش توان انتقال هر احساس متناقضی را داشت. از سویی یک نوع شکنندگی ظریف در آن وجود داشت که با یک شیطنت پر رمز و راز ترکیب شده بود و همین هم مردهای مقابلش در فیلمها را تا آستانهی سقوط به دروازههای جهنم پیش میبرد تا به هر ساز او برقصند و از سمت دیگر معصومیتی در وجودش بود که وی را مناسب بازی در نقش زنان ساده میکرد. البته این معصومیت هم با نوعی زرنگی ترکیب شده بود که سبب میشد حتی نقش یک زن ساده را هم با نوعی زبلی در هم آمیزد.
حضورش در فیلمهای مختلف باعث شده بود که در دوران کلاسیک، برخی او را بزرگترین بازیگر زن تمام دوران بدانند. این که کارگردانی چون بیلی وایلدر ناگهان نوآری با بازیگری بسازد که همین چند وقت قبل، با یک کارگردان متخصص در ساختن آثار نوآر یعنی هوارد هاکس، در یک کمدی حاضر شده و بلافاصه سر از فیلم تریلری ساختهی آناتول لیتواک در آورد، فقط خبر از یک استعداد بینظیر میدهد.
باربارا استنویک از اولین بازیگران زنی بود که در قالب یک نقش نماند و پرسونای سینمایی خود را با شخصیتهای مختلف، با پسزمینههای مختلف ترکیب کرد. این از او زنی پیشگام در سینما میسازد که در کنار گرتا گاربو و مارلنه دیتریش در دههی ۱۹۳۰ قرارش میدهد و از ستارهای مانند لوییز بروکس که فقط با یک تیپ به یاد آورده میشود، جدا میکند؛ به همین دلیل هم این همه کارگردان بزرگ، برای بازی در نقشهای مختلف، خواهانش بودند. این باعث شده که باربارا استنویک، صاحب یکی از جذابترین کارنامههای بازیگری در تاریخ سینما باشد.
یکی از دلایل دیگر این درخشش و این کارنامه پر فراز و فرود، به حضور مداومش بر پرده بازمیگردد. او قریب به شصت سال در سینما حضور داشت و از آن بازیگرانی نبود که با از بین رفتن جوانی، فراموش شوند و عرصه را ترک کنند.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: فرانک کاپرا، آناتول لیتواک، هوارد هاکس، بیلی وایلدر، فریتس لانگ، ویلیام ولمن، سیسیل ب دمیل، روبن مامولیان، رابرت وایز، جان استرجس، داگلاس سیرک، ساموئل فولر و کینگ ویدور
- بهترین فیلم: غرامت مضاعف (Double Idemnity)
- بهترین نقشآفرینی: غرامت مضاعف
- پنج فیلم شاخص دیگر: آتیشپاره (Ball If Fire)، چهل اسلحه (Forty Guns)، ببخشید، شماره اشتباه است (Sorry, Wrong Number)، استلا دالاس (Stella Dallas) و برخورد در شب (Clash By Night)
کتاب غرامت مضاعف اثر ریچارد شیکل نشر علمی فرهنگی
۱۶. نیکول کیدمن (Nicole Kidman)
نیکول کیدمن از آن دختر جوان قد بلند استرالیایی با آن لهجهی عجیب و غریبش تا همسر یکی از بزرگترین ستارههای سینمای آمریکا یعنی تام کروز، تا پای ثابت انتخاب کارگردانان برای بازی در نقش زنان قدرتمند این سالها، راهی طولانی را طی کرده است. قبل از آن که آنجلینا جولی تبدیل به ستارهی اول زنان هالیوودی شود، او به وسیلهی ازدواج با تام کروز و البته بازی در فلیمی از استنلی کوبریک بزرگ، به چنین جایگاهی رسیده بود. امروزه اگر حتی تمام فیلمهایش هم فراموش شوند، از نیکول کیدمن به عنوان کسی یاد میشود که آخرین کلمه، از آخرین فیلمی از استنلی کوبریک را بر زبان آورده است.
تونی اسکات به او بال و پر داد. تونی اسکات کارگردانی بود که قدر استعدادهای کاریزماتیک را میدانست. بازیگر در فیلمهای او زیاد به آب و آتش نمیزد و همین که از استعدادی ذاتی برخوردار بود، میدرخشید. به همین دلیل هم تونی اسکات، بازی ضعیف در کارنامهی کارگردانیاش ندارد. از شانس خوب نیکول کیدمن بود که در ابتدای کارنامهاش با چنین مردی کار کرد و البته همبازی شوهر آیندهاش یعنی تام کروز شد.
بعد از جدا شدن از تام کروز، ستارهی بخت نیکول کیدمن افول نکرد. او هنوز هم میتوانست شکنندگی را با نوعی زرنگی در هم آمیزد و البته گاهی هم در نقش زنان مقتدر ظاهر شود. در اوج جوانی، یا زنی عاشقپیشه بود، یا دخترکی ظریف که هر کس آزاری به او میرساند اما خیلی زود فهمید که با ادامهی این مسیر، در میانسالی جایی در صنعت سینما ندارد و تبدیل میشود به خیل عظیم بازیگران زن زیبایی که فقط در جوانی بر پرده درخشیدند. به همین دلیل هم تغییر مسیر داد و نقشهای متنوعی را بازی کرد.
برای درک این موضوع فقط کافی است که سری به ابتدای کارنامهاش بزنید و سپس فیلمهای شاخصش را تماشا کنید. از دختر دست و پا بستهی فیلم «روزهای تندر» تا ملکهی فریبکار فیلم «مرد شمالی»، نیکول کیدمن مسیری استثنایی را طی کرده و به جایی رسیده که از سر از فهرستی چنین درآورد. علاوه بر اینها او به خاطر فیلم «ساعتها» موفق شده که اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کند، گرچه بازی او در نقش زنی شکننده در فیلم «داگویل» لارس فون تریه را بهتر میدانم.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: استنلی کوبریک، آنتونی مینگلا، باز لورمن، لارس فون تریه، مایکل کانینگهام، جاناتان گلیزر، سوفیا کوپولا، رابرت اگرز و تونی اسکات
- بهترین فیلم: چشمان کاملا بسته (Eyes Wide Shut)
- بهترین نقشآفرینی: داگویل (Dogville)
- پنج فیلم شاخص دیگر: ساعتها (The Hours)، مولن روژ! (Moulin Rouge!)، کوهستان سرد (Cold Mountain)، دیگران (The Others) و روزهای تندر (Days Of Thunder)
مگنت خندالو مدل نیکول کیدمن کد ۶۴۱۷۶۴۱۸ مجموعه ۲ عددی
مگنت خندالو مدل نیکول کیدمن کد ۶۴۱۸
مشاهده همه
۱۵. جوآن کرافورد (Joan Crawford)
از معدود بازیگران زنی بود که توانست هم در عصر صامت و هم در دوران ناطق بدرخشد. با عوض شدن سر و شکل سینما و اضافه شدن صدا، توان دیالوگگویی و همچنین جنس صدای بازیگران اهمیت زیادی پیدا کرد. بسیاری در این دوران دوام نیاوردند و حذف شدند. اما این موضوع شامل حال جوآن کرافورد نشد، او نه تنها صدایی یکه و منحصر به فرد داشت، بلکه به دلیل فرار از بازی در نقش زنان زیبا، تبدیل به بازیگری متفاوت در دوران خود شده بود که کمتر کسی به وی شباهت داشت.
امروزه تا نام او به گوشمان میخورد، زنی مقتدر به ذهن متبادر میشود که حتی مردان دور و برش هم از وی حساب میبرند. آن ابروهای پر پشت و آن چشمان نافذ، در کنار صدای پر ابهتش از او زنی ساخته بود که نمیشد در قالب دخترکان شکننده تصورش کرد. پس کمتر در چنین نقشهای حاضر میشد و به دنبال شخصیتهایی میگشت که به زیبایی ظاهری بازیگر وابسته نباشند.
به همین دلیل هم اوج کارنامهاش بعد از چهل سالگی است. در این دوران بود که او در کنار کسانی چون بتی دیویس و جون فونتین، تبدیل به یکی از گزینههای همیشگی زنان میانسال در فیلمهای مهم هالیوود تبدیل شد. البته اگر قرار بود که این زن گذشتهای تیره و تار داشته باشد یا به سختی یک سنگ تصویر شود، حتما تبدیل به گزینهی اول کارگردانان آن دوره تبدیل میشد. گرچه نظام استودیویی و استخدام بازیگران توسط یک کمپانی، دست و بال کارگردانان را برای انتخاب آزادانه میبست.
همین پرسونا هم در نهایت او را به فیلمی رساند که در تاریخ سینما برای همیشه ماندگارش کرد. اگر فیلمهای «چه بر سر بیبی جین آمد؟» و «میلدرد پیرس» میتوانند برای هر ستارهای کافی باشند تا جایی برای خود در عالم هالیوود دست و پا کند، این بازی در فیلم «جانی گیتار» نیکلاس ری بود که نام او را برای همیشه ماندگار کرد؛ آن هم در قالب نقش زنی که تمام یک شهر وسترن، روی انگشتش میگردد.
گرچه «جانی گیتار» بهترین نقشآفرینی او است اما جوآن کرافورد یک بار به خاطر بازی در فیلم «میلدرد پیرس» اثر مایکل کورتیز توانست جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن را کسب کند.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: لوییس مایلستون، ادموند گولدینگ، جرج کیوکر، مایکل کورتیز، نیکلاس ری، رابرت آلدریچ و دیوید میلر
- بهترین فیلم: جانی گیتار (Johnny Guitar)
- بهترین نقشآفرینی: جانی گیتار
- پنج فیلم شاخص دیگر: چه بر سر بیبی جین آمد؟ (what Happened To Baby Jane?)، میلدرد پیرس (Mildred Pierce)، ترس ناگهانی (Sudden Fear)، دیزی کنیون (Daisy Kenyon) و تسخیر شده (Possessed)
۱۴. اوا گاردنر (Ava Gardner)
زمانی در دوران سینمای کلاسیک، اگر کارگردانی قرار بود که به دنبال بازیگر زیبایی بگردد، قطعا انتخاب اولش اوا گاردنری بو که بسیاری او را زیباترین هنرپیشهی نسل خودش میدانستند. به خاطر همین هم با سر زدن به کارنامهاش او را در قالب معشوق ستارههای مرد بسیاری میتوان دید. از برت لنکستر تا گریگوری پک و حتی کلارک گیبل، همگی در فیلمی کنارش ظاهر شدهاند و ماجراهایی حول شخصیتهای عاشقپیشهی آنها شکل گرفه است.
البته این زیبایی ور دیگری هم داشت که باعث میشد او به بازیگر مناسبی برای بازی در فیلمهای نوآر و در قالب زنان فم فتال مناسب باشد. به این دلیل که زیبایی ظاهریاش با نوعی پختگی و البته شیطنت در هم آمیخته بود و نمیشد او را صرفا در نقش زنان ساده تصور کرد. این موضوع امکان دیگری هم به وی داده بود، برخی فیلمهای اوا گاردنر در مناطقی خارج از آمریکا و در دل سینمای ماجراجویی میگذرند. همین شیطنت چهرهاش از او زنی ساخته بود که میشد در چنین نقشهایی تصورش کرد. به خاطر همهی اینها میتوان طیف متنوعی از ژانرها را در کارنامهی کاری اوا گاردنر پیدا کرد.
اما قطعا بهرهمندی از زیبایی ظاهری نمیتواند هیچ بازیگری را وارد این لیست کند. حتما چیزهای دیگری هم باید باشد که از کارگردانی مانند جان فورد، تا کسی مانند نیکلاس ری خواهان همکاری با این بازیگر باشند. این موضوع به توانایی او در جان بخشیدن به طیف متنوعی از احساسات بازمیگردد. هر مخاطبی پس از چند دقیقه به زیبایی ظاهری بازیگر عادت میکند و از آن پس این توانایی هنری او است که به دادش میرسد تا حضورش بر پرده خسته کننده از آب درنیاید.
اوا گاردنر یکی از مهمترین ستارگان نسل دوم هالیوود در دوران ناطق بود که نزدیک به چهل سال در این صنعت دوام آورد. این طولانی شدن کارنامه هم دلیل دیگری است که نشان میدهد او هیچ گاه فقط به زیبایی ظاهریاش متکی نبوده و از آن فقط سکویی برای پرتاب ساخته است.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: داگلاس سیرک، رابرت سیودماک، جان فورد، هنری کینگ، جوزف ال منکهویچ، مینسنت مینلی، جان هیوستن، مارک رابسون، جرج کیوکر، جان فرانکنهایمر و نیکلاس ری
- بهترین فیلم: قاتلین (The Killers)
- بهترین نقشآفرینی: کنتس پا برهنه (The Barefoot Contessa)
- پنج فیلم شاخص دیگر: موگامبو (Mogambo)، در ساحل (On The Beach)، شب ایگوانا (The Night Of The Iguana)، هفت روز در ماه مه (Seven Days In May) و ۵۵ روز در پکن (۵۵ Days In pecking)
۱۳. گرتا گاربو (Greta Garbo)
گرتا گابو یکی از قدیمیترین بازیگران حاضر در این لیست است. او را بیشتر به خاطر بازی در درامهای صامت دههی ۱۹۲۰ میشناسیم اما باز هم به واسطهی یکی از بهترین نقشآفرینیهای دوران ناطق سینما یعنی بازی در قالب نقش اصلی «نینوچکا»، بین مخاطب عام مقبولیت دارد. زمانی ارنست لوبیچ بزرگ تصمیم گرفت که درامی پیرامون وضعیت سیاسی زمانهاش بسازد. جالب این که هنوز جنگ سرد آغاز نشده بود اما او اولین فیلم با چنین مضمونی را مانند یک پیشگو روانهی پردهی سینماها کرد و حسابی دنیایی را دست انداخت.
در آن جا گرتا گاربو نقش زنی را بازی میکرد که از مولفههای ثابت بازیگری او بهره می برد. گرتا گاربو به عنوان بازیگری صورت سنگی و خشک در عالم سینما شناخته شده بود. گرچه کارگردانانی مانند ادموند کولدینگ توانسته بودند جلوههای دیگری از بازی او را نمایان کنند اما باز هم اکثر مخاطبان، گاربو را به عنوان بازیگری با نمایان کردن کمترین میزان از احساس میشناختند. ارنست لوبیچ همین را دستاویزی قرار داد تا یکی از بهترین کمدیهای تاریخ سینما را بسازد، به شکلی که در یک بخشش گاربو همان زن صورت سنگی همیشگی باشد و در قسمت دیگرش فورانی از احساسات را بر پرده نمایان کند.
از سوی دیگر گرتا گاربو از معدود بازیگرانی است که سینمای صامت را به دوران ناطق وصل میکند و پلی بین این دو میزند. هر چه از تاثیر این نسل در پگسترش دستور زبان سینما بگوییم، کم است؛ چرا که آنها بودند که سینما را به جلو هل دادند و طرحی تازه درانداختند. یکی دیگر از نقاط قوت بازیگری گاربو، عدم وابستگی او به فیلمساز ثابتی است. اگر سری به لیست فیلمهای کارگردانان بزرگ آن زمانه بیاندازید، متوجه خواهید شد که هر کدام بازیگر بزرگی زیر نظر داشتند و مدام با او همکاری میکردند. گرتا گاربو فاقد همچین موضوعی بود. مسالهای که کسی مانند مارلنه دیتریش را حسابی بالا کشید، اما با توجه به شیوهی بازی گاربو، میتوانست تبدیل به نقطه ضعفی برای وی شود. عجیب این که بازیگری به بزرگی او، هیچگاه نتوانست نظر آکادمی را به خود جلب کند؛ شاید هم آکادمی هنوز آن قدر پخته نبود که قدر بزرگی چون او را بفهمد.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: ویکتور شوستروم، ادموند گولدینگ، روبن مامولیان، جرج کیکور و ارنست لوبیچ
- بهترین فیلم: نینوچکا (Ninotchka)
- بهترین نقشآفرینی: نینوچکا
- پنج فیلم شاخص دیگر: آنا کریستی (Anna Christie)، جسم و شیطان (Flesh And The Devil)، کمیل (Camille)، زنی با روابط (A Woman On Affairs) و زن دو چهره (Two Faced Woman)
۱۲. کیت بلانشت (Cate Blanchett)
لیدی گالادریل «ارباب حلقهها»، خیلی زود نام خود را در سینمای مستقل هم تثبیت کرد. از همان زمان هم بازی در آثار جمع و جور و هنری را قبول کرد و هم بازی در فیلمهای پرخرج و پر سر و صدا. به همین دلیل هم میتوان هم فیلمی مانند «تور: رگناروک» را در کارنامهی او دید و هم فیلمهایی مانند «تار».
سالها بر پردهی سینما درخشید تا این که با فیلم «یاسمین آبی» وودی آلن اسکاری دریافت کرد. اما ماندگاری او به کسب جوایز بازنمیگردد؛ کیت بلانشت توان آن را دارد که در قالب هر نقشی درآید و هر لحظه به کس دیگری تبدیل شود. ضمن این که در هر لحظه چیز تازهای برای رو کردن دارد و به نظر میرسد که تازه روی دور درخشیدن افتاده است.
به همین فیلم «تار» که تازه از او اکران شده نگاه کنید. کیت بلانشت ناگهان پس از آن کارنامهی درخشان، برگ برندهی دیگری رو کرده و هنری آفریده که میتواند بهترین بازی کارنامهاش و البته یکی از بهترینها در قرن بیست و یکم باشد. در چنین چارچوبی است که هنوز هم میتوان به ادامهی کارنامهی هنری او امیدوار بود.
تواناییهایش باعث شده تا با کارگردانان بزرگی کار کند. برای پی برن به این تواناییها حتی لازم نیست که بازیش را بر پرده ببینید. فقط کافی است که افتتاحیهی فیلم «ارباب حلقهها: یاران حلقه» را تماشا کنید تا متوجه شوید که چگونه با آن صدای جادویی میتواند یک تاریخ چند هزار ساله را در کمتر از ۵ دقیقه به شکلی درخشان تعریف کند.
شخصا حضور دلچسب او در فیلم «دزدان» (Bandits) اثر بری لوینسون را بازی محبوبم از او میدانم. حرکت روی مرز باریک فانتزی و خیال و ترکیب آن با سینمای عاشقانه، از فیلم «دزدان» اثری معرکه ساخته است. گرچه متاسفانه آن فیلم به اثر معروفی تبدیل نشده اما کافی است که به حضور درجه یک کیت بلانشت، بروس ویلیس و بیلی باب تورنتون نگاه کنید، تا به یکی از فیلمهای محبوب شما هم تبدیل شود.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: آنتونی مینگلا، پیتر جکسون، سام ریمی، لاسه هالستروم، تام تیکور، جیم جار موش، الخاندرو گونزالس ایناریتو، مارتین اسکورسیزی، وودی آلن، دیوید فینچر، استیون اسپیلبرگ، گیرمو دلتورو، تاد فیلد و بری لوینسون
- بهترین فیلم: مجموعه ارباب حلقهها
- بهترین نقشآفرینی: تار (Tar)
- پنج فیلم شاخص دیگر: [جازمین غمگین (Blue Jasmine)، هوانورد (The Avaitor)، مورد عجیب بنجامین باتن (The Curious Case Of Benjamin Button)، بابل (Babel) و ثور: رگناروک (Thor: Ragnarok)
مگنت طرح کیت بلانشت کد NIM474
۱۱. جین فوندا (Jane Fonda)
دختر هنری فوندا و خواهر پیتر فوندا، به نظر کار سختی برای ورود به هالیوود نداشت. اما او خیلی سریع، مانند برادرش از مسیر پدر جدا شد و به سینمایی پیوست که دقیقا نقطه مقابل دوران کلاسیک بود. فیلمهایی مانند «کت بالو» یا «تعقیب» و همکاری با کارگردانان تازهی آمریکایی که سودای دیگری نسبت به کلاسیک سازان در سر داشتند، معرف همین وضع جین فوندا است.
در آغاز دههی ۱۹۷۰ و با بازی در فیلم «کلوت» اثر آلن جی پاکولا، به یکی از نمادهای سینمای آن دوران تبدیل شد. شخصا این شاهکار آلن جی پاکولا را تیره و تارترین تصویری میدانم که سینمای آمریکا ساخته و جهانی تلختر از آن را سراغ ندارم. پارانویا و تاریکی این جهان به قدری است که زنی توان ایستادگی در برابرش را ندارد و چارهای نیست که به قربانگاه برود. البته وضع مردان هم چندان بهتر نیست. پایان تاریک این فیلم و صدای جین فوندا به عنوان راوی، یکی از تلخترین پایانبندیهای تاریخ سینما را رقم زده.
فارغ از بازی معرکهاش در فیلم «کلوت»، بازی در نقش لیلیان هلمن، نویسنده و نمایشنامهنویس سرشناس آمریکایی در فیلم «جولیا»، تریلر سیاسی و ماجراجویانهی فرد زینهمان، نام جین فوندا را بیش از پیش سر زبانها انداخت. حضورش در کنار ونسا ردگریو، در آن کافهی بین راهی در جایی در اروپا و به شکلی مخفیانه، یکی از درخشانترین سکانسهای زنانه در تاریخ سینما است. در همان دوران هم بود که خودش در زندگی شخصی مانند لیلیان هلمن وارد فعالیتهای سیاسی و بشر دوستانه شد و هیچگاه هم آن را رها نکرد. این موضوع تا جایی ادامه داشت که از او چهرهای مهم در هالیوود ساخت و به مثالی در بین هنرپیشههای فعال تبدیل شد.
جین فوندا هر افتخاری را که میتوانسته به دست آورده است. او دو اسکار دارد، دو بفتا و تعداد زیادی جایزهی دیگر. در دههی ۱۹۸۰ سری هم به فعالیتهای ورزشی زد و تعدادی ویدئوی تمرین آماده کرد که حسابی فروخت و کارش گرفت. همهی اینها از او انسانی چند وجهی ساخته که دست به هر چه زده، طلا شده است.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: الیوت سیلوراشتاین، آرتور پن، آلن جی پاکولا، ژان لوک گدار، فرد زینهمان، هال اشبی، مارتین ریت، پائولو سورنتینو، روژه وادیم و سیدنی پولاک
- بهترین فیلم: جولیا (Julia)
- بهترین نقشآفرینی: کلوت (klute)
- پنج فیلم شاخص دیگر: کت بالو (Cat Ballou)، تعقیب (The Chase)، پابرهنه در پارک (Barefoot In The Park)، مگر آنها اسبها را خلاص نمیکنند؟ (They Shoot Horses, Don’t They?) و خانه عروسک (A Doll’s House)
۱۰. آدری هپبورن (Audrey Hepburn)
در تعریف از آدری هپبورن چه میتوان گفت؟ آن قدر از او گفتهاند که انگار چیز تازهای باقی نمانده. آدری هپبورن با آن چشمان بازیگوش و صورت کودکانهاش نماد معصومیتی بود که انگار در دنیا یافت نمیشد. همین هم از او آدمی دست نیافتنی و آرمانی ساخته بود که انگار فقط در جهان خیالی سینما وجود دارد. در آثار مختلفی با این چهرهی متفاوت و دوستداشتنی، توانسته شخصیتهایی را روانهی پردهی سینما کند که در هیچ هنر دیگری نظیر ندارد.
به عنوان نمونه سری به کتاب و فیلم «صبحانه در تیفانی» بزنید. در کتاب که ترومن کاپوتی آن را نوشته، شخصیت اصلی داستان شوریدگی جنونآمیزی دارد که البته بسیار هم با خط کلی داستان هماهنگی در هماهنگی است اما همین شخصیت توسط آدری هپبورن به موجودی معصوم تبدیل شده که در حین انجام کارهایی نامناسب، حسابی خواستنی است. به همین دلیل هم عشق دیوانهوار مرد داستان چنین باورپذیر از آب درمیآید.
یا نگاه کنید به فیلم مانند «تعطیلات رمی» که داستانی شاهزادهای اروپایی است که برای یک روز با لباس مبدل وارد شهر شده و روزنامهنگاری را عاشق خودش کرده است. پایان فیلم، دقیقا همان تصویری است که از آدری هپبورن در ذهن داریم؛ زنی که انگار به این دنیا تعلق ندارد و غیر قابل دسترس است. او حتی در «سابرینا» هم ویلیام هولدن هوسباز را سر کار میگذارد و همفری بوگارت اهل کار را دیوانهی خودش میکند تا نوع دیگری از زندگی را امتحان کند.
این معصومیت در فیلم «داستان راهبه» ور ترسناکی پیدا میکند؛ انگار میتوان از جادویش کاست. فرد زینهمان با آن نگاه آرمانی و البته بدبینانهی خود نسبت به دنیا، تصویر دیگری از آدری هپبورن بر پرده انداخته و او هم خوب از پسش برآمده است. همهی اینها حضورش را در این جای لیست توجیه میکند.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: جرج کیوکر، بیلی وایلدر، ویلیام وایلر، استنلی دانن، فرد زینهمان، استیون اسپیلبرگ و بلیک ادواردز
- بهترین فیلم: عشق در بعدازظهر (Love In Afternoon)
- بهترین نقشآفرینی: صبحانه در تیفانی (Breakfast At Tiffany’s)
- پنج فیلم شاخص دیگر: سابرینا (Sabrina)، تعطیلات رمی (Roman Holiday)، داستان راهبه (The Nun’s Story)، معما (Charade) و بانوی زیبای من (My Fair Lady)
کتاب آدری هپبورن یک روح زیبا اثر شان هپبورن فرر نشر میلکان
۹. سیگورنی ویور (Sigourney Weaver)
تصویری مقتدرانهتر از تصویر سیگورنی ویور در مجموعهی «بیگانه» بله کارگردانی کسانی چون ریدلی اسکات، جیمز کامرون و دیوید فینچر، از یک بازیگر زن سراغ دارید؟ سینمای ترسناک هنوز که هنوز است از وجود زنان به عنوان قربانی استفاده میکند، آنان یا در حال فرار هستند یا در حال فریاد کشیدن، اما سیگورنی ویور این مجموعه فیلمها، بیدی نیست که با حضور بیگانهای بلرزد. تصویرش در این فرنچایز، در اوج جنبشهای برابری خواهانهی زنان آمریکایی در دههی ۱۹۷۰ میلادی، تبدیل به تصویری آرمانی از زن شد.
از آن پس بود که در دنیا به ستارهای تبدیل شد و بی امان درخشید. چهرهاش خبر از خشونتی میدهد که در چهرهی کمتر بازیگر زنی وجود دارد و به همین دلیل هم میتوان او را در قالب زنان خشن باور کرد. بهترین استفاده از این خصوصیت را رومن پولانسکی در فیلم «دوشیزه و مرگ» از او کرده و تصویر زنی را بر پرده انداخته که ابایی از شکنجه کردن ندارد. به ویژه که بن کینگزلی در برابرش حضور دارد و مقهور شخصیت او قرار میگیرد.
البته این به آن معنا نیست که نمیتوان سیگورنی ویور را در قالب دیگری تصور کرد. مثلا آثار کمدی رمانتیک هم در بین فیلمهایش وجود دارد یا فیلمهایی ملودرام. او در چنین آثاری هم موفق ظاهر شده و توانایی خود را حسابی به رخ کشیده است. به همین دلیل هم در این جای فهرست قرار میگیرد.
بالا رفتن سن هیچ از کاریزمای این زن کم نکرد. او هنوز هم میتواند تمام توجهات را به خود جلب کند. به همین دلیل هم وقتی جیمز کامرون میخواهد نقش زنی نظامی و مقتدر را در «آواتار» به کسی پیشنهاد دهد، اول به سراغ وی میرود. همین الان هم قسمت تازهی «آواتار» بر پرده است و سیگورنی ویور کماکان به درخشیدن ادامه میدهد.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: ریدلی اسکات، جیمز کامرون، مایک نیکولز، رومن پولانسکی، ویلیام فریدکین، پیتر ییتس، وودی آلن، دیوید فینچر و جاس ویدون
- بهترین فیلم: بیگانه (Alien)
- بهترین نقشآفرینی: بیگانه
- پنج فیلم شاخص دیگر: بیگانهها (Aliens)، مرگ و دوشیزه (Death And Maiden)، دختر شاغل (Working Girl)، معامله قرن (Deal Of The Century) و آواتار (Avatar)
۸. دایان کیتون (Diane Keaton)
همسر دن مایکل کورلئونه در «پدرخوانده»ها، بهترین بازی کارنامهی خود را در فیلم «آنی هال» انجام داده است. حقیقتا همین دو عنوان هم برای ماندگار کردن نام یک بازیگر در تاریخ سینما کافی است. از سویی نقش زنی در کارنامهی بازیگر وجود دارد که زیر فشار سنگین یک زندگی خلافکارانه و شوهری که رو به تباهی میرود، له میشود و هیچ چیز را باور ندارد و از سوی دیگر نقش زنی سرخوش، خوش پوش و اهل زندگی که در دنیایی معمولی تلاش میکند، دست نیافتنی باشد و با بطالت مبارزه کند. همین نقش دوم، او را به نمادی از زن یگانهی سینمای وودی آلنی میکند که خودش هم دیگر هیچگاه نتوانست چیزی شبیه به آن بسازد.
دایان کیتون حرفهاش را در اوج آغاز میکند. در همان ابتدای کارش، با فرانسیس فورد کوپولا، هربت راس و وودی آلن همکاری داشت و هم کمدیهایی روده بر کننده بازی کرد و هم تراژدیهایی دلخراش، تا نشان دهد که چه بازیگر بزرگی است. برای رسیدن به چنین دستاوردی، بازیگر باید بتواند طیف متنوعی از احساسات را بروز دهد. در نهایت همین همکاریها او را جز نسلی از سینماگران میکند که با حضورشان تصویری تازه از سینمای هالیوود ساختند. در ادامه کار به «منهتن» میرسد که تصویری یگانه از عشقهای از دست رفته و یک زندگی پر از سایه روشن در نیویورک است.
با گذر زمان و بالا رفتن سن، دایان کیتون کم کار شد. او این سالها بیشتر در قالب زنانی محترم و البته کماکان خوشپوش ظاهر میشود و دیگر خبری از نقشهای پرچالش در کارنامهاش نیست. او تا همین جا هم کارش را به خوبی انجام داده، نامش را در تاریخ سینما ماندگار کرده و تبدیل به یکی از نمادهای همیشگی دههی پر جنب و جوش هفتاد میلادی شده است.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: وودی آلن، فرانسیس فور کوپولا، هربرت راس، وارن بیتی، راب راینر و هیو ویلسون
- بهترین فیلم: پدرخوانده (the Godfather)
- بهترین نقشآفرینی: آنی هال (Annie Hall)
- پنج فیلم شاخص دیگر: پدرخوانده: قسمت دوم (The Godfather: Part Two)، عشق و مرگ (Love And Death)، سرخها (Reds)، منهتن (Manhattan) و دوباره بنواز، سام (Play It Again, Sam)
۷. فرانسیس مکدورمند (Frances McDormand)
به نظر نمیرسید که آن دخترک با استعداد فیلم جمع و جور «دهشتزده» که اتفاقا همسر جوئل کوئن، یکی از کارگردانهای فیلم هم هست، این چنین نام خود را در تاریخ سینما ماندگار کند. او چهرهی چندان زیبایی نداشت که بتواند پلههای ترقی را یک شبه طی کند و باید تلاش میکرد تا خود را ثابت کند. البته که در این راه بیش از هر کس دیگر، بازی در فیلمهای شوهر و برادر شوهرش به وی کمک کرده تا نامی به هم بزند و همهی جوایز ممکن برای یک بازیگر زن درو کند.
امروزه حضور فرانسیس مکدورمند در هر فیلمی، خیال مخاطب را از تماشای حداقل یک بازی خوب در آن اثر راحت میکند. آن قامت کوتاه، آن صورت معمولی و آن شمایل عادی، از او هنرپیشهی معرکهای برای بازی در قالب نقشهای زنان معمولی ساخته است و اتفاقا بهترین نقشآفرینی وی هم در چنین نقشی رقم میخورد؛ یعنی «فارگو».
فیلم «فارگو» زن پلیسی را به عنوان قهرمان درامش دارد که حتی تا دقیقه ۳۰ فیلم هیچ خبری از او نیست. او زن پا به ماهی است که در جریان یک پروندهی جنایی با ابعادی عظیم قرار میگیرد. هیچ چیز او غیرمعمولی نیست و به نظر نمیرسد که در این پرونده راه به جایی ببرد و جالب این که همین معمولی بودن در نهایت به کارش میآید.
این معمولی بودن، با بالاتر رفتن سن و پختهتر شدن، با چیزهای دیگری آمیخته میشود. مثلا در «سه بیلبورد بیرون ابینگ، میزوری» او شمایل یک زن عادی را میگیرد و با یک خشونت و جنون روبه افزایش پیوند میزند. یا در آثار وس اندرسون این سادگی با نوعی تیزهوشی و نبوغ همراه میشود. تا این که کار به مهمترین شخصیت زن یک اثر نمایشی در تاریخ بشر، یعنی بازی در قالب لیدی مکبث در فیلم «تراژدی مکبث» (The Tragedy Of Macbeth) میشود. فرانسیس مکدورمند نقشآفرینی معرکهای در این فیلم اقتباس شده از نمایشنامهی ویلیام شکسپیر دارد.
البته که نمیتوان حضورش را در فیلم «سرزمین خانهبهدوشان» اثر کلوئی ژائو فراموش کرد. اثری که نتیجهاش کسب جایزهی اسکاری بود.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: برادران کوئن، مارتین مکدونا، سم ریمی، رابرت آلتمن، گاس ون سنت، وس اندرسون، کلوئی ژائو و سارا پلی
- بهترین فیلم: فارگو (Fargo)
- بهترین نقشآفرینی: فارگو (Fargo)
- پنج فیلم شاخص دیگر: دهشتزده (Blood Simple)، سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری (Three Billboard Outside Ebbing missouri)، تقریبا مشهور (Almost Famous)، برشهای کوتاه (Shortcuts) و سرزمین خانهبه دوشها (Nomadland)
۶. مارلنه دیتریش (Marlene Dietrich)
الههی الهام جوزف فون اشترنبرگ، زن عاشقپیشه و فداکار درام دادگاهی بیلی وایلدر، معشوق سالهای جوانی کلانتری در یک شهر مرزی در «نشانی از شر» و یکی دو جین بازی معرکهی دیگر، نام مارلنه دیتریش را برای همیشه در تاریخ سینما ماندگار کرده است.
جوزف فون اشترنبرگ، تصویر او را به تصویر یک زن اثیری تبدیل کرد؛ زنی که مانند الههای به انتظار ابدیت نشسته و هیچ چیزی نمیتواند از درد انتظار او بکاهد. همین همکاری با او، از مارلنه دیتریش، تصویری زنی غیرقابل دسترس ساخت که مانند یک قطعهی خوشتراش و نفیس در یک گوشهی موزهای پر سر و صدا و پر رفت و آمد، فقط میتوان از پشت شیشهای تماشایش کرد؛ مانند مجسمهای کار یک هنرمند بزرگ یا یک نقاشی پرتره، کار نقاشی از دوران رنسانس.
زمانه، دههی ۱۹۳۰ بود. کاترین هپبورن در کمدیها میدرخشید، بتی دیویس استاد بازی در درامها بود، گرتا گاربو در تلاش بود که از دوران گذار به سینمای ناطق جان سالم به در ببرد. اما مارلنه دیتریش با «مراکش» و «فرشته آبی» نه تنها تصویر دقیقی از بازی در فیلمی ناطق ارائه داد، بلکه شمایل تازهای از زنان بر پردهی سینما ساخت.
در دهههای بعد تلاش کرد که نقشهای تازهای را تجربه کند و موفق هم شد. بهترینش زن عاشقپیشهی فراری از جنگ دوم جهانی در فیلم «شاهدی برای تعقیب» از بیلی وایلدر که موفق شده از جنگ بگریزد، اما از پس نیروی عشق برنمیآید و دست به عصیان و خودویرانگری میزند. حضورش در این فیلم، یکی از بهترین انتخاب بازیگران بیلی وایلدر است، وایلدر به بازیگری نیاز دارد که مخاطب با تماشای شکست خوردنش، حسابی احساساتی شود و عظمت خشونت جاری در جنگ را باور کند.
برای عاشقان سینما، حضورش در کنار ارسن ولز در فصل کوتاهی در فیلم «نشانی از شر» یکی از بهترین سکانسهای تاریخ سینما را رقم میزند؛ دو غول در یک قاب.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: جوزف فون اشترنبرگ، فریتس لانگ، ارسن ولز، بیلی وایلدر، استنلی کریمر، آلفرد هیچکاک، رائول والش، ارنست لوبیچ و جرج مارشال
- بهترین فیلم: شاهدی برای تعقیب (Witness For The Prosecution)
- بهترین نقشآفرینی: مراکش (Morocco)
- پنج فیلم شاخص دیگر: فرشته آبی (The Blue Angel)، قطار سریعالسیر شانگهای (Shanghai Express)، نشانی از شر (Touch Of Evil)، امپراطور سرخپوش (The Scarlet Empress) و محاکمه در نورمبرگ (Judgment At Nuremberg)
۵. جودی فاستر (Jodie Foster)
جودی فاستر از آن دسته از بازیگران بزرگی است که میتوانست بیش از اینها در مرکز توجه باشد. اما از جایی به بعد شیوهی تازهای از زندگی را در پیش گرفت و کمتر در فیلمی ظاهر شد. در این دوران بود که ناگهان به کارگردانی رو آورد و نشان داد که کارگردان بدی هم نیست. اما همین کار را هم با جدیت ادامه نداد و مدتی است که به جز نقشهای گذری، خبر چندانی از وی نیست.
جودی فاستر خیلی زود کارش را در عالم سینما آغاز کرد. از اوایل دههی ۱۹۷۰ میلادی. اما این حضور در فیلم «راننده تاکسی» در کنار رابرت دنیرو بود که نامش را سر زبانها انداخت. در آن جا او نقش دخترک نوجوانی را بازی میکرد که توسط مردی کثیف و پست استثمار میشد. با پیدا شدن سر و کلهی رابرت دنیرو، موقعیت او هم تغییر میکرد. جودی فاستر در آن جا به رغم سن و سال کمش، موفق شده که تصویری درجه یک از پلشتی شهر نیویورک ارائه دهد و نماد معصومیتی باشد که از دست رفته یا لکهدار شده است.
جودی فاستر به درخشیدن در عالم سینما ادامه داد، تا این که بازی در یکی از بهترین شخصیتهایی که تاکنون برای زنی روی کاغذ نوشته شده، به وی پیشنهاد شد؛ بازی در قالب نقش اصلی فیلم «سکوت برهها». هالیوود در حال پوست انداختن بود و قرار بود تصویری از یک زن در دل تشکیلات مردانهی اف بی آی بسازد که پروندهای پر سر و صدا را حل میکرد. جثهی کوچک جودی فاستر این کنتراست را عمق بخشید اما آن چه که در نقطهی مقابل به وی کمک کرد که بدرخشد، شیطنت و اقتداری بود که در چشمانش نهفته بود.
او با همین چشمها من و شمای مخاطب را مانند دکتر هانیبال لکتر متقاعد میکرد که امکان موفقیتش وجود دارد. در نهایت هم درخشش در همین نقش، نام او را برای همیشه به تاریخ سینما سنجاق کرد. ادامهی همین اقتدار را میتوان در فیلم «اتاق وحشت» دیوید فینچر هم دید؛ گرچه به خوبی «سکوت برهها» از کار درنیامده است.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: مارتین اسکورسیزی، جاناتان دمی، آلن پارکر، دیوید فینچر، کلود شابرول، دنیس هاپر، اسپایک لی و رابرت زمکیس
- بهترین فیلم: راننده تاکسی (Taxi Driver)
- بهترین نقشآفرینی: سکوت برهها (The Silence Of The Lambs)
- پنج فیلم شاخص دیگر: اتاق وحشت (Panic Room)، متهم (The Accused)، تماس (Contact)، باگزی مالون (Bugzy Malone) و خون دیگران (The Blood Of Others)
کتاب سکوت بره ها اثر توماس هریس انتشارات نیک فرجام
۴. بتی دیویس (Bette Davis)
در دورانی که کاترین هپبورن در فیلمهای کمدی میدرخشید، بتی دیویس استاد بازی در فیلمهای درام به شمار میرفت. او از آن دسته از بازیگران زنی بود که هر چه سن و سالش افزایش پیدا میکرد، بیشتر میدرخشید. بسیاری از بازیگران در اوج جوانی، خود را مقید به قید و بندهایی میکنند که تا میتوانند زیبا به نظر برسند. برخی با بالاتر رفتن سن و از بین رفتن آن زیبایی و البته عدم پیشنهاد نقشهای سابق، خود را گم میکنند و به بازیگرانی بیهویت تبدیل میشوند. اما برخی هم این بالا رفتن سن را فرصتی میبینند که بالاخره آنها را از قید و بندها رها میکند.
بتی دیویس نماد زنان مقتدر در درامهای هالیوودی بود. به همین دلیل هم زمانی موفق به درخشش شد که در فیلمهایی با محوریت به چالش کشیده شدن همین اقتدار بازی کرد. در «همه چیز درباره ایو» آن باکستر این اقتدار را زیر سوال میبرد و با نزدیک شدن به او، جایش را پر میکند و «چه بر سر بیبی جین آمد؟» دوئتی باشکوه در کنار بازیگر زن مقتدر دیگری با نام جوآن کرافورد میسازد. جالب این که حواشی حضور این دو بازیگر بزرگ در این فیلم، هنوز هم ادامه دارد و هنوز هم سوژهی کار برخی در هالیوود است.
به «همه چیز درباره ایو» بازگردیم که بهترین بازی بتی دیویس به شمار میرود. او در آن جا خود خودش است. ستارهای در مرکز توجه که با بالاتر رفتن سن، باید جایش را با جوانترها عوض کند. در این بین هنرپیشهی جوانی به او نزدیک میشود و از موفقیتش سواستفاده میکند. غم لانه کرده در چهرهی بتی دیویس در فصول پایانی فیلم خیره کننده است؛ غمی که معلوم نیست از تحمل خیانت سرچشمه میگیرد یا از عدم پذیرش این موضوع که دیگر در مرکز توجه نیست.
یکی دیگر از اوجهای حضور بتی دیویس در تاریخ سینما، همکاری با فرانک کاپرا در فیلم «جیبی پر از معجزه» است. او در این جا در کنار گلن فورد، تصویر دیگری از خود ارائه میکند و نشان میدهد که میتواند هنرپیشهای کمدی هم باشد. حضورش چه در قالب یک گدای دورهگرد و چه در قالب یک اشرافزاده، از بهترین کارهای او است.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: مایکل کورتیز، ویلیام وایلر، رابرت آلدریچ، جوزف ال منکهویچ، ریچارد بروکس، ادوارد دیمیتریک، فرانک کاپرا، دلمر دیوز، جان هیوستن، کینگ ویدور، آناتول لیتواک و وینسنت شرمن
- بهترین فیلم: همه چیز درباره ایو (All About Eve)
- بهترین نقشآفرینی: همه چیز درباره ایو
- پنج فیلم شاخص دیگر: چه بر سر بیبی جین آمد؟ (What Happened To Baby Jane?)، جیبی پر از معجزه (Pocketful Of Miracles)، جزبل (Jezebel)، روباههای کوچک (The Little Foxes) و هیس… هیس، شارلوت عزیز (Hush… Hush, Sweet Charlotte)
۳. کاترین هپبورن (Katharine Hepburn)
به لحاظ افتخارات، فقط یک بازیگر میتواند با مریل استریپ رقابت کند و آن هم کاترین هپبورن است. اما ما در این مقاله به جایزههای این مراسم و آن جشنواره که چند صباحی کسی را در مرکز توجه نگه میدارند، کاری نداریم. کاترین هپبورن این موفقیتها را به خاطر چیز دیگری به دست آورده است. او بازیگری توانا بود که هم میتوانست نقش زنی عاشقپیشه را بازی کند و هم زنی قدرتمند که در هر شرایطی توان شوخی کردن دارد.
جرج کیوکر را استاد بازی گرفتن از هنرپیشههای زن میدانستند. زنان بسیاری در فیلمهای او درخشیدند و بهترین بازی کارنامهی خود را در اثری از او ارائه کردند. تواناییهای کاترین هپبورن سبب شد که کیوکر بیش از هر بازیگر دیگری با او کار کند. توانش در اجرای سکانسهایی با دیالوگهای پینگ پنگی در کنار یک کاریزمای ذاتی، از کاترین هپبورن زنی ایدهآل برای بازی در فیلمهای او ساخته بود.
کمتر بازیگری میتوانست در برابر کاریزمای همفری بوگارت قد علم کند. یکی از آنها لورن باکال بود که در همین مطلب به آن اشاره شد اما شاید هیچ کس به اندازهی کاترین هپبورن در «ملکه آفریقایی» نتوانسته باشد همفری بوگارت را زیر سایهی بازی خود ببرد. «ملکه آفریقایی» نمونهی معرکهای از همان بازیهای هپبورن در نقش زنان قدرتمند و بذلهگو است.
اما شاید هیچ فیلمی به اندازهی «بزرگ کردن بیبی» نتوانسته باشد تصویر او را در تاریخ سینما ماندگار کند. هوارد هاکس نیاز به بازیگر زنی داشت که بتواند دمار از روزگار کری گرانت درآورد. هپبورن به خوبی این کار را انجام داد و نتیجه تبدیل به یکی از بهترین کمدی اسکروبالهای تاریخ سینما شد.
گرچه باید اعتبار بهترین بازی او را به فیلم «داستان فیلادلفیا» داد. فیلمی کمدی که او را در مرکز یک مثلث عشقی قرار میدهد. دو سر دیگر این مثلث کری گرانت و جیمز استیوارت قرار گرفتهاند. حضور کاترین هپبورن بر پرده در این فیلم، حد اعلای بازی یک بازیگر در یک اثر کمدی است.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: جرج کیوکر، جرج استیونس، هوارد هاکس، جان هیوستن، سیدنی لومت، استنلی کریمر، جان فورد و فرانک کاپرا
- بهترین فیلم: بزرگ کردن بیبی (Bringing Up Baby)
- بهترین نقشآفرینی: داستان فیلادلفیا (The Philadelphia Story)
- پنج فیلم شاخص دیگر: دنده آدم (Adam’s Rib)، حدس بزن چه کسی برای شام میآید؟ (Guess Who’s Coming To Dinner)، ملکه آفریقایی (The African Queen)، زنان کوچک (Little Woman) و ماری اسکاتلند (Mary Of Scotland)
۲. مریل استریپ (Meryl Streep)
بانوی بازیگری امروز آمریکا، از این بابت در این جایگاه قرار میگیرد که هیچگاه از استاندارد خودش پایین نمیآید. او مثال نقض این گزارهی به نظر درست میرسد که یک فیلم بد، نمیتواند صاحب یک بازیگری معرکه باشد؛ او نشان داده که میشود. میتوان فیلمهای بد مختلفی را ردیف کرد که یک مریل استریپ معرکه دارد و اصلا فقط به واسطهی حضور او قابل تماشا است.
از همان آغاز فعالیتش که فرد زینهمان افسانهای به سراغش رفت تا او را در کنار بزرگانی چون جین فوندا و ونسا ردگریو در یک نقش کوتاه به کار بگیرد، با فیلمسازان بزرگی مشغول به کار شد. وودی آلن در «منهتن» به سراغش رفت و در کنار خودش و دایان کیتون قرارش داد و در یک همکاری با شکوه با مایکل چیمینو، نقش اصلی زن فیلم «شکارچی گوزن» را بر عهده گرفت و همبازی رابرت دنیرو و کریستوفر واکن شد.
مریل استریپ هیچگاه آن هنرپیشهی زن خوش سیمایی نبود که به سرعت به زن شمارهی یک هالوود تبدیل شود. او باید چیز دیگری ثابت میکرد تا به این جایگاه برسد. «انتخاب سوفی» و بازی معرکهاش در آن فیلم فرصتی فراهم کرد که او به خواستهاش برسد و تواناییهایش را نمایش دهد و سپس مدام نقش یک بگیرد.
مریل استریپ هر چه مسنتر شد، پختهتر و بهتر بر پرده ظاهر شد، انگار که بالاخره رها شده باشد از قید و بندها. پس از چهل سالگی مدام در فیلمهای مختلف بازی کرد و مدام هم درخشید. آکادمی اسکار و انجمنهای منتقدین هم مدام ستایشش کردند و جایزه به پایش ریختند. البته نکتهی دیگری هم در این جایزهباران شدن او نهفته است؛ متاسفانه امروز تعداد بازیگران معرکه، چه بین زنان و چه بین مردان، مانند دوران کلاسیک نیست.
خلاصه این که مریل استریپ هنوز هم بر پرده میدرخشد. اگر قرار باشد قطعهای از هنرنمایی او را در تاریخ سینما انتخاب کنم، به تلواسههایش برای گرفتن تصمیمی تلخ در راهروی اتاق دوست سیاستمداری در فیلم «پست» (Post) یا چشمان مرددش در «پلهای مدیسون کانتی» و شوری که به خاطر یک عشق ممنوع دارد، سر میزنم.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: مایک نیکولز، وودی آلن، مایکل چیمینو، کلینت ایستوود، آلن جی پاکولا، جاناتان دمی، رابرت آلتمن، استیون اسپیلبرگ، اسپایک جونز، استیون سودربرگ، استیون فریزر، سیدنی پولاک و فرد زینهمان
- بهترین فیلم: شکارچی گوزن (The Deer Hunter)
- بهترین نقشآفرینی: پلهای مدیسون کانتی (The Bridges Of Madison County)
- پنج فیلم شاخص دیگر: منهتن (Manhattan)، جولیا (Julia)، کریمر علیه کریمر (Kramer vs. Kramer)، انتخاب سوفی (Sophie’s Choice) و سیلکوود (Silkwood)
کتاب بی همتا مریل استریپ آناتومی یک بازیگر اثر کارینا لانگورث انتشارات دنیای تصویر
۱. اینگرید برگمن (Ingrid Bergman)
انگار اجماعی حول کارنامهی بازیگری اینگرید برگمن وجود دارد که او را صاحب جایگاه برترین بازیگر زن تاریخ کند. حتی میان هنرپیشههای مرد هم چنین اجماعی وجود ندارد. بانوی بازیگر، با آن چشمان پر از احساسش، آن چنان کارنامهی پر حسرت و لحظات نابی از خود برجا گذاشته که میتوان بارها تماشا کرد یا سر کلاسهای بازیگری آموزشش داد. از آن چرخاندن سر و گرداندن نگاه در فیلم «بدنام» در لحظهی حضور هر دو مرد زندگیاش در مهمانی تا آن نگاههای ملتمسانه به ریک برای گرفتن مجوز خروج از شهر در «کازابلانکا».
«بدنام» هیچکاک نه تنها کاملترین فیلم استاد است، بلکه مجموعهای از بهترینهای تاریخ سینما را در خود جای داده. شخصا معتقدم که اینگرید برگمن نه تنها بهترین بازی کل کارنامهاش را ایفا کرده، بلکه بهترین حضور یک بازیگر زن در تاریخ سینما را رقم زده. هیچگاه هیچ بازیگر زنی چنین در کمال نیست. انگار یکی دو سال پس از ریک در «کازابلانکا» و فرار به آمریکا، هنوز مبارزه با نازیها برای آن السای بیپناه تمام نشده و باز هم باید عشقی شورانگیز را در فراغ یار دوام بیاورد تا خدمتی به بشریت کند. جالب این که هیچکاک میداند این بار باید عشق را نجات دهد، تا به نجات بشریت کمک کند.
برگمن پس از دههی طلایی ۱۹۴۰ به واسطهی تماشای فیلم «رم، شهر بیدفاع» (Rome’ Open City)، دلباختهی سازندهی ایتالیایی آن یعنی روبرتو روسلینی شد و آمریکا را به قصد اروپا ترک و با روسلینی ازدواج کرد. البته در این سالها برای بازی در فیلمهای مختلف به آمریکا بازمیگشت اما در همکاری با شوهرش کارنامهای دریغآمیز و هوشربا ارائه داد که شاید بهترینش «سفر به ایتالیا» باشد؛ تصویری معرکه از تلواسههای یک زن در گذر از یک تاریخ باستانی. از سوی دیگر جوش و خروش درونیات یک زن درمانده هیچگاه به اندازهی «استرومبولی» (Stromboli) تکان دهنده نبوده و بخش اعظم این تکان دهندگی هم به هماهنگی کامل بازی واقعگرای برگمن با دوربین شوهرش بازمیگردد؛ کاری که اساسا از بازیگر رشدیافته در هالیوود کلاسیک بعید بود.
اینگرید برگمن با کارنامهای هوشربا در آستانهی بازنشستگی بود که به هموطن و هم نامش یعنی اینگمار برگمان پیوست تا با هم کار کنند. حیف بود که این دو غول سینما اثر مشترکی نداشته باشند. نتیجه فیلم «سونات پاییزی» شد که شاید در کارنامهی اینگمار برگمان اثری متوسط حساب شود، اما اینگرید برگمن معرکهای دارد که در آستانهی کهنسالی هم بینظیر است.
- همکاری با کارگردانهای شاخص: آلفرد هیچکاک، اینگمار برگمان، مایکل کورتیز، روبرتو روسلینی، جرج کیوکر، ژان رنوآر، سیدنی لومت، ویکتور فلمینگ، استنلی دانن، آناتول لیتواک و لوییس مایلستون
- بهترین فیلم: بدنام (Notorious)
- بهترین نقشآفرینی: بدنام
- پنج فیلم شاخص دیگر: کازابلانکا (Casablanca)، سفر به ایتالیا (Journey To Italy)، چراغ گاز (Gaslight)، اروپا ۵۱ (Europa 51) و سونات پاییزی (Autumn Sonata)
ماگ طرح اینگرید برگمن مدل NI2877
نوشته بهترین بازیگران زن هالیوود؛ ۳۰ ستارهی بزرگ از دوران طلایی تا امروز اولین بار در اندلرن. پدیدار شد.
ارسال نقد و بررسی